«چاره همین بیش نیست، سوختن و ساختن»!

«چاره همین بیش نیست، سوختن و ساختن»!

داد و بی­دادی به­خاطر سوختن بچه­های ناز دبستانی به­خاطر آتش گرفتن بخاریِ نامیزان و آن به­خاطر بی­مسئولیّتی

چیزی که بنده را پس از ماه­ها دوری از فضای مجازی، از لاک خود در آورد، خبری بود که چند روز پیش اعلام و در یکی دو روز اخیر، پیامدها و نتیجه­اش اعلام شد، و این نوشته...

این نوشته در حکم دردودلی است با بزرگواران. خبر شوم مذکور، که احتمالا همه چیزهایی در موردش شنیده­ایم؛

«به گزارش «تابناک»، حوالی ساعت ۱۵: ۸ صبح امروز (چهارشنبه ۱۵ آذرماه 1391) بخاری نفتی یک کلاس ابتدایی دخترانه در مدرسه روستای «شین­آباد» از توابع شهرستان پیرانشهر آتش گرفته و در این حادثه ۳۷ تن دچار سوختگی می‌شوند که متاسفانه وضعیت هشت تن از این دانش‌آموزان، نامساعد گزارش شده است.»1

با اجازه­تان می­خواهم کمی، زیادی شلوغش کنم! امروز که تصویر یکی از دخترکانی که سوخته­اند را در حالی که تصویرِ زمانِ سالم بودنش را در دست گرفته بود، می­دیدم، فکر می­کردم؛ یک کودک دبستانی، وقتی بدون این­که هیچ تقصیری داشته باشد، مجبور است صورت و دستانش به بدترین حالت ممکن بسوزد و زبان حالش این باشد که؛ «مرا جز سوختن راه دگر نیست»! جدای از سوزش­ها و دردهایی که داشته و دارد، هر روز صبح که در جایش، از خواب بیدار می­شود و یک لحظه یادش می­افتد که من همان دخترکی هستم که صورت و دستانش سوخته است، و تا آخرین لحظه­ی مرگم به حالت معمولی بر نمی­گردم، چه حسّی پیدا می­کند؟

دست و پنجه نرم کردن یک کودک...

دست و پنجه نرم کردن یک کودک دبستانی، آن هم دختر، با مفاهیمی همچون «از دست دادن زیبایی»، «مورد توجه قرار گرفتن های غیرعادی و ترحم­آمیز»، «تحمّل سال­ها زجر غیرقابل جبران، بدون اینکه خود، مقصّر باشد.» و.... چگونه است؟! واقعاً تصوّرش مشکل است!

وقتی خبر اولیه­ی این حادثه آمد، مادر بنده تعریف کردند که بله، زمان ما هم وقتی دبستان بودیم، (زمان شاه) همین­طور بخاری نفتی یکدفعه آتش می­گرفت و خادمان مدرسه می­بردند می­انداختندش وسط حیاط، روی برف تا خاموش شود. و مرا عجب آمد که اگر این مشکلی است از زمان شاه بوده و تا امروز همچنان ادامه یافته و همچنان ادامه­دار، پس یکی از مشکلات لاینحل بشر است. تا کاشف به عمل آمد که بلی، تا انسان بوده، این معضل هم بوده و سه مسئله است که اینگونه است؛ یکی شبهه ی ابن کمّونه، یکی مسئله ی پارادوکس دروغگو، ودیگری هم مشکل بخاری های نفتی در مدارس!

از طرفی هم برخورد افراد مختلف با این خبر بسیار جالب بود! عده­ای می­شنوند و بی­تفاوت به باقی مشغولیت­ها و زندگی­شان ادامه می­دهند. عدّه­ای برای چند ثانیه حین شنیدن خبر، با اندازه­های مختلف، ناراحت می­شوند. عدّه­ای آن را سوژه­ای می­کنند برای فعالیت­های خبری، انتقادی، سیاسی خود! و مدّتی بعد، آب­ها که از آسیاب افتاد، آن دخترک­ها مانده­اند و چهره و دست­های سوخته و نگاه­های ترّحم­آمیز همراه با تعجّب مردم، نا امیدی نسبت به ازدواجی مناسب، نداشتن حسّ زیبایی یا حداقل عادی بودن و... .

البته به یک معنی، بی­تفاوتی مردم نسبت به چنین حوادثی هم طبیعی است؛ چرا که بدبختی­ها و مشکلات خودشان برای خودشان، اگر سوزناک­تر از سوختن این بچّه­ها نباشد، کم­سوز تر هم نیست و در واقع وضعیّت معیشتی، آزادی، امنیت روانی­شان، می­سوزد اندرون را! پس طبعاً آنقدر بدبختی دارند که اشتغال به بدبختی­های خود، فرصتی برای همدردی و دردمندی با دخترک­های سوخته در کلاس، به خاطر نبود گاز یا نبود بخاری گازی نمی­گذارد.

امّا بگذریم از خریّت­هایی که دست به فلسفه بافی­های توجیه­کننده می­زنند اعمّ از اینکه حکمتی در این حادثه بوده، عذابی بوده بر ناشکری­ها، مگر موفقیّت انسان به زیبایی اوست؟ اگر خدا ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری، «البلاء للولاء» و...، و با جبراندیشی اشعری، گناه فاجعه را از گردن عدّه­ای برداشتن!

اوّل به این فکر می­کردم که تهیّه­ی بخاری گازی، به تعداد کلّ کلاس­های مدارس ایران-به فرض اینکه هیچ مدرسه­ای در ایران، بخاری گازی نداشته باشد- هزینه­اش چقدر می­شود؟! از یکی از دوستانی که اخیرا تعدادی بخاری برای یک موسسه خریده بود، قیمت بخاری را پرسیدم، گفت بخاری گازی بدون دودکش یکی از تولیدی­های معتبر، اندازه­ی بزرگش 165000 تومان و اندازه­ی کوچکش 135000 تومان است!

تا اینکه دو روز پیش وقتی در محلّ کار نشسته بودم، بزرگواری از اهالی لرستان که اخیرا برای کار به تهران آمده و در آنجا، امور خدماتی را انجام می­دهد، وارد اتاق شد و با تعجب به بخاری خاموش اتاق نگاه کرد و گفت: چرا اینقدر بخاری راحت است، گاز آماده است، نمی­زنی اتاق را گرم کند؟ گاز، خدا برکت دهد همینطور می­آید و راحت اتاق گرم می­شود! کمی از نحوه­ی صحبت این عزیز در مورد گاز، متعجب شدم. کمی از لرستانشان پرسیدم و معلوم شد که در روستای محلّ زندگی­شان در لرستان، تابستان امسال گاز کشیده شده و کلّی از مشکلات بردن و آوردن کپسول گاز گفت و اینکه از آمدن گاز چقدر راحت شده اند.

پرسیدم باز هم در لرستان جایی هست که گاز نداشته باشد؟ گفت أوووه بله، آنقدر روستای بدون گاز هست که تا برای همه­شان گاز بکشند، سی سالی طول می کشد!

بعد با خود گفتم، خوب پس بگو چرا برای مدارس بخاری گازی نمی­خرند، وقتی بعضی مناطق هنوز اصلا گاز ندارد، خریدن بخاری گازی چه معنایی دارد؟! البته بگذریم از اینکه گویا در منطقه­ی این مدرسه­ای که آتش گرفته، گاز آمده بوده و به جهت کهنگی بنا یا دلیلی دیگر، به این مدرسه گاز وصل نشده بوده است.

خلاصه که مشکل یکی-دو تا نیست، بل زنجیره­ای از مشکلات است که به دوری باطل مبدّل شده؛ از کمبود بودجه ی مدارس، تا نبود گاز در برخی مناطق و بی فکری­ها.

خب لابد تا الان هم چیزی بگوییم، می­گویند؛ بله مشکلات بسیار است، ولی تلاش هم زیاد است! یا گفته می­شود؛ خب این مشکلات هست، خودِ تو برای این مشکلات چه کرده ای؟! چند تا بخاری خریده­ای ببری مدارس محروم؟! یا اینکه می­گویند؛ بله متاسفانه برخی مسئولین، بی­توجّه­اند، ولی بالاخره در هر سیستمی مسئولِ بی­کفایتِ مُفت­خور پیدا می­شود و اختصاصی به سیستم ما ندارد!

امّا اصلا گفتن چه سود؟! فرض که گفتیم و جواب­نماهای فوق را هم نشنیدیم! باز چه سود؟! اگر زیادی هم سر و صدا کنی، می­گویند: ای بابا! حالا اتّفاقی افتاده، بالاخره حادثه است دیگر، اینقدر شلوغ­بازی ندارد که! این لوس بازی­ها چیست؟! صبح تا شب این همه حادثه در نقاط مختلف کره­ی زمین اتّفاق می­افتد، این هم یکی! فکر کن خودِ تو سهل انگاری کردی، گاز منزل را باز گذاشتی و رفتی، ترکیده و باعث سوختگی اعضای خانه شده! حالا هم یک مسئول یا مسئولانی سهل­انگاری کرده­اند و به خیلی جاها هنوز گاز کشیده نشده، یا بخاری گازی خریداری نشده! انسان، جایز –یا ممکن- الخطاست! ترجمه­ی تکوینی این­گونه جملات و تفکرات، این است که عاطفه­ی خودمان را بی­حسّ کنیم تا بتواند راحت از کنار این فاجعه گذشته و آن را فراموش کند. آن یک ذرّه حس ناراحتی و هم­دردی هم از برای این است که عذابِ وجدانِ بی تفاوتی نسبت به این مسئله را نداشته باشیم!

امّا خصلت های روحی و مبانی فکری و مدیریتی باطل و کثیفی که منجر به وقوع چنین حوادثی می­شود و البته بسیار است، به چند موردش اشاره کنیم؛

یکی انجام مسئولیت های یک جایگاه به صورت حداقلی

اوّل؛ آدم­های این روزگار، وقتی مسئولیتی و جایگاهی را قبول می­کنند و از حقوق و مزایا و دایره­ی اختیارات و تصمیم­گیری­شان مطمئن می­شوند، از آن پس به انجام حدّاقلی وظایف آن مسئولیت، اکتفا می­کنند. مثلا من مسئول رسیدگی تجهیزات مدارس هستم، خب نامه­ای به همه­ی مدارس می­زنم و از تجهیزات گرمایشی­شان استعلام می کنم(آن هم اگر بکنم)، بعد بخش­نامه می­کنم که باید همه­ی مدارس بخاری داشته باشند، اگر ندارند تهیه کنند. اگر کمی بیش­تر حسّ مسئولیت داشته باشم، پیگیری می­کنم که بدانم همه­ی مدارس، بخاری دارند یا تهیه کردند؟ فارغ از اینکه نفتی باشد یا گازی و... . این مورد مثالی بود. به مسئولیت­پذیری خود و دیگرانی که آشنایی داریم نگاه کنیم، ببینیم چند نفر می­شناسیم که در آن جایگاه که هستند، دائما برای خودشان کار بتراشند، دائما هزار جان بِکَنَند تا کاری بیش­تر و بهتر انجام شود؟! مدارس بخاری ندارند، وام بدهیم. بخاری­شان نفتی است، گازی بخریم و بدهیم، یا وام بدهیم خودشان بخرند، نکند یک وقت آتش بگیرد -مثل همان زمان شاه که خاطره­اش از قول والده­ی مکرّمه گذشت- و کودکانِ ناز، بسوزند!

اگر آدم عادت کند که خودش را جای کسانی بگذارد که زندگی­شان از تصمیم­گیری و کار او، اثر می­پذیرد، قطعا جور دیگری کار می­کند.

دوم؛ عدم توزیع درست هزینه­هاست: از تقسیم اوّلیّه­ی کل بودجه­ی کشور توسط دولت و تایید مجلس بگیرید تا توزیع بودجه­ی یک سازمان در درون خودش! وقتی کشوری با درآمد کشور ما، بعد از این همه سال، هنوز مدارسش بخاری نفتی­هایی دارد که - مانند مدرسه­های زمان شاه- آتش می­گیرد، اگر دلیلش بی­مسئولیتی مُفت­خورانی نباشد که وظیفه­شان بوده این مشکل را اصلاح کنند و نکردند، پس مشکل در توزیع درآمدهاست. من محاسبه نکرده­ام، ولی می­دانم وقتی می­بینم که در دانشگاهم برای انجام یک طرح بصیرت یا همایش مناظره­ی سیاسی و... چند میلیون هزینه می­شود که جز این­که نهادهای دانشگاه وظیفه­شان را انجام داده باشند و امتیازی باشد در رزومه­ی کارهایی­شان، فایده­ی دیگری نداشته و تحوّل خاصّی هم بر دانشجویان ندارد، و با این حال، مدارسی داریم که بخاری نغزی ندارند هنوز، می­فهمم که بودجه­ی نظام آموزشی کشور درست توزیع نشده و ضرورت­سنجی نشده است.

در یک نظام آموزشی اوّل باید بودجه­ها، صرف تامین حوائج اوّلیّه­ی کلّ نهادهای آموزشی از پیش­دبستانی تا دانشگاه بشود، بعد از انجام آن، هزینه­های فرهنگی و... شروع شود. مثلا من در آستانه­ی زمستان منزلی خریده­ام، پولی دارم، اوّل برای همه­ی اتاق­ها بخاری می­خرم، بعد می­روم سراغ تزیینات، نه اینکه برای یک اتاق بخاری بخرم، و هنوز برای دیگر اتاق­ها بخاری نخریده، بروم برای اتاق­های بخاری­دار، تابلو و تزیینات بخرم! وقتی حوائج اوّلیّه­ی برخی مجموعه­های آموزشی کشور، تامین نشده، هزینه کردن امور فرهنگی در دیگر مجموعه­های آموزشی صحیح نیست. حالا تا صبح بگویید که نخیر، این هم در جایش لازم است. دانشجو باید طرح بصیرت داشته باشد، دانشجو باید آگاهی سیاسی پیدا کند، این طرح­ها نباشد، سیل تهاجم فرهنگی، دانشجویانمان را می­بَرَد. طوفانِ فتنه است و دانشجویان به بی­راهه می­روند و...، بنده نمی­توانم این حرف­ها را دلیلی ببینم بر اینکه یک نهاد آموزشی حوائج اوّلیّه نداشته باشد و در عین حال نهاد آموزشی دیگر، چند میلیون هزینه­ی یک همایش کند.

سوم؛ سیستم مدیریتی غلط: اگر هیچ یک از دو مشکل فوق نباشد، یعنی مسئولیت­پذیری در مسئولان باشد، ضرورت­سنجی هم شده باشد، ولی مشکل این­جا باشد که سیستم آموزشی کشور در بخش تجهیزات و امور مالی، طوری طراحی شده که اصلا بودجه و هزینه­های نهادهای آموزشی از اوّل جداست و ربطی به هم ندارد. دبستان مربوط به آموزش و پرورش است، دانشگاه مربوط به وزارت علوم، و بودجه­ی این دو وزارت­خانه جداست! عجب حرفی می­زنی­ها! نمی­توانند از بودجه­ی فرهنگی دانشگاه­ها بردارند، با آن برای دبستان­های مناطق محروم، بخاری بخرند که! گویند؛ این حرف­های تو، ناشی از ساده­نگری است و با یک سیستم بزرگ و وسیع، مثل یک مجموعه­ی کوچک همچون منزلِ تازه­خریداری شده برخورد می­کنی! بنده عرض می­کنم که به هر حال سیستم مدیریتی امور مالی و تجهیزات نظام آموزشی مشکل دارد. نیازسنجی و ضرورت­سنجی میان سازمانی انجام شود، بگویند آموزش و پرورش در تامین حوائج اوّلیّه مثل بخاری مانده، ولی دانشگاه­ها و وزارت علوم، در تامین تجهیزات دانشگاه­ها مشکلی ندارند. پس امسال بودجه­ی طرح بصیرت و مناظره­ی سیاسی و... دانشگاه­ها و وزارت علوم را به آموزش پرورش می­دهیم برای تامین حوائج اوّلیّه و بخاری­های مدارس! چنین چیزی به لحاظ سازمانی شاید در زمان ما خنده دار باشد، ولی به لحاظ عقلی و حقیقی، بسیار معقول و به­جاست. و اگر گاز نیست، بودجه­ی هر دو وزارت علوم و آموزش­وپرورش را کم کنند، بدهند به وزارت­خانه­ی مربوط تا گاز رسانی به مناطق محروم را هر چه سریع تر انجام دهند.

به هر حال وقتی هنوز یک مدرسه­ای هست که به خاطر آتش گرفتن بخاری نفتی­اش، یک کشته و چندین سوختگی شدید ایجاد می­کند، یا از عدم گاز رسانی است یا عدم خریداری بخاری گازی. هر یک از این موارد هم یا ناشی از نبود بودجه است، یا سهل­انگاری یک مسئولی که این مسئول می­تواند از مسئولین گاز رسانی باشد، تا مسئولین آموزش و پروش، تا مسئولین تقسیم بودجه از دولت و مجلس، تا مسئولین تقسیم بودجه­ی خود آموزش و پرورش میان شهرها و مدارس مختلف، تا خودِ مدیر مدرسه­ای که آبستن این اتفاق بوده و همچنین مسئول نظارت بر مدیریت مدارس که کم­کاری آن مدیر را ندیده و جلوگیری نکرده­است.

همه­ی این مشکلات، هر کدام که باشد، قابل حلّ و رفع است، در بسیاری کشورها این مشکلات اوّلیّه و بسیط، حل شده است. این حوادث –در این سطح- ربطی به حادثه­ی طبیعی، عذاب الهی، حکمت خداوندی و... ندارد و ناشی از سهل­انگاری خود ما در مسئولیت­پذیری است؛ چه مسئولیت­پذیری نظری، چه مسئولیت پذیری عملی!

و نمی دانم اگر خَیِّرین مدرسه­ساز و طرح­های جهادی دانش­آموزی و دانش­جویی نبود، وضع مدارس و... چه بود؟! در حالی که اگر یک سیستم درست باشد، برای حلّ مشکل مدارس از ساختن تا تجهیرش و...، نباید نیازی به طرح جهادی باشد. گرچه این طرحِ بسیار خوب و انسان­سازی است، ولی راهکار ریشه­ای و معقولی برای حلّ مشکلات بی­امکاناتیِ مناطقِ محروم نیست!

گرچه این زیاده­نویسیِ بنده در این باب هم مشکلی را حل نمی­کند، فقط دردودلی بود که بغض خفه کننده­ای که پیدا شده بود به خاطر دیدن عکس دخترکی که با بغضی فروخورده، عکس دوران سالم بودنش را در دست گرفته، تخفیف یابد.

پویان پروین؛ نوشته شده در 21/9/1391

منابع؛

1- اصل خبر از سایت خبری تابناک (کلیک کنید.)  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ز رضوی جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:36 ب.ظ

چشمان این دخترک چقدر حرف می زند با آدم!!!
سر این همه تفصیل گویی را فقط در چشمان معصومش می توان فهمید و شاید خیلی بیشتر از این ها درد و دل بطلبد...آن گاه که در کنار هزاران قربانی معصوم ناشی از بی مسءولیتی آدم های معیوب جامعه قرار می گیرد. غصه ی آدم به نقطه انفجار می رسد.دلش می خواهد دق کند...
چه انسان های بی عاطفه و بی خاصیتی شدیم....
به راستی به کجا داریم می رویم؟یاد "فاین تذهبون " افتادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد