درآمدی بر سنّت نقد در جهان اسلام

درآمدی بر سنّت نقد در جهان اسلام۱

چیستی نقد

نقد یکی از انواع فعالیت­ها و تعاملات علمی محسوب می­گردد که معمولا آن­ها را در شش دسته­ی «تتبّع، تحقیق، نقد، دفاع، گفتگو و مذاکره» طبقه­بندی می­کنند. نامناسب نیست به پنج امر دیگر اشاره شود تا ماهیت نقد بیش­از­پیش روشن گردد...

تتبّع عموماً کشف حق از راه پی­گیری پژوهش­های پیش از این انجام شده، است. تحقیق طرح سوالی مشخّص و پی­گیری پاسخ آن به شیوه­ی رایج و آکادمیک می­باشد. دفاع مربوط به مراحل پس از طرح یک ادّعاست که وقتی با انتقاد روبرو شد، اگر نقد وارده را وارد ندانست، به دفاع از خود بپردازد که در واقع می­توان دفاع را «نقدِ نقد» دانست. و امّا گفت­و­گو و مذاکره که بیش­تر به ساحت عمل مربوط می­شوند و برای به نتیجه رسیدن تصمیم­گیری برای یک مقوله­ی اجرائی به کار می­روند.


اهمیّت نقد و توجّه به آن در فرهنگ اسلام و پیشوایان آن

ترغیب و توصیه به نقد، هم در ساحت عمل، اجتماع و سیاست دیده می­شود و هم در ساحت نظر، علم و روابط شخصی. از باب جلوگیری از اطاله­ی کلام، تنها به چند مورد از این نمونه­ها اشاره می­کنیم که ریشه­های سنّت نقد در عالَم اسلام و اندیشه­ی دانشمندان اسلامی را نشان داده باشیم. برای نمونه می­توان به عبارت کوتاه ولی بسیار پرمعنی از حضرت صادق(ع) اشاره کرد، که می­فرمایند: «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی»۲؛ بهترین برادران من کسی است که عیب­های مرا به من هدیه بدهد. و در این عبارت می­بینیم که بیان عیب و اصلاح­گری کسی نسبت دیگری که می­توان آن را یکی از انواع مهم نقد دانست، در بیان حضرت صادق با تعبیر «هدیه» معرّفی می­شود. همچنین در مورد سیره­ی حضرت علی(ع) استاد مطهری می­گوید: «على علیه السلام نه تنها حق انتقاد را از دیگران نمى‏گرفت بلکه ترغیب مى‏کرد که از من انتقاد کنید، مى‏فرمود: لا تخالطونى بالمصانعة و لاتظنوا بى‏استثقالًا فى حق قیل لى۳. على علیه السلام نه تنها دهانها را نمى‏دوخت و حق انتقاد را به بهانه سلب امنیت و به بهانه اخلالگرى سلب نمى‏کرد، بلکه دعوت به انتقاد مى‏کرد. على به بهانه عدم بیعت آنان که بیعت نکردند و یا به بهانه تمرّد و خروج خوارج از اطاعت او و یا به بهانه اینکه خوارج به شخص او توهین مى‏کردند و او را خارج از دین معرفى مى‏کردند، حتى حقوق و سهم بیت­المال آنها را قطع نکرد تا چه رسد که امنیت جانى یا مالى آنها را سلب کند.»۴ این­ها تنها نمونه­هایی است از آموزه­های مکرّر پیشوایان اسلام و شیعه که پیروان خود را به نقدکردن و نقدشدن، ترغیب نموده و بیان می­دارند که رمز اوّلا اصلاح و ثانیا پیش­رفت، در نقد است که کارش تبدیل جهل مرکّب به جهل بسیط بوده یا فرد را نسبت به جهلی بسیط، تذکّر و توجّه می­دهد.


گونه­ها و شیوه­های نقد در سنّت اسلامی

نقد در سنّت تفکّر اسلامی، به شکل­های مختلف صورت می­پذیرفته. در مدارس مختلف که اساساً تربیت­شوندگان از ابتدا، عادت به «مباحثه» داده شده و تمرین نقد می­کردند به این نحو که دو یا سه دانش­پژوه بر سر درس آن روز نشسته و یکی همان درس را ارائه کرده و از آن دفاع می­نموده و یک یا دو نفر دیگر، بر ارائه و مطالب فرد ارائه­کننده، نقد و اشکال وارد می­کرده­اند و به این نحو از ابتدا هم جرأت نقد کردن و هم نقد شدن را پیدا می­نموده­اند. در فضای علمی نیز، عموماً نقدهای مکتوب به صورت سوال و جواب، حاشیه و تعلیقه­نویسی، ردّیه­نویسی بوده است. و امّا نقدهای شفاهی در قالب مناظره و مباحثه میان افراد هم­شأن و یا در سر درس، نقد و انتقاد میان استاد و شاگرد برقرار می­شده است.  

می­توان نقدها را به نقدهای «برهانی» و نقدهای «جدلی» تقسیم نمود. و تفاوت این دو را نیز می­توان در تفاوت خودِ برهان و جدل جست­و­جو نمود. جدل معمولا مبتنی بر مقبولات طرف مقابل و جهت إسکات خصم می­باشد که نوعی رقابت و حتّی گاهی دشمنی پنهان در آن نهفته است و غایتش برتری و غلبه است. به همین دلیل و به خاطر کیفیت شیوه و غایت چنین نقدی، کار به جایی می­رسد که هدف، وسیله را توجیه نموده و برخی اهل اندیشه و متکلّمین –به خصوص برخی متکلّمین اهل سنّت- می­گویند: برای غلبه در نقد و بحث و مناظره، در دفاع از اندیشه­های دینی، اگر لازم بود به دروغ هم متمسّک شویم، اشکالی بر آن نیست. در حالی که نقد برهانی، نقدی است که همچون برهان، اوّلا مبتنی بر امور یقینی است، ثانیا در پی کشف حق بوده و نتیجه تابع دلیل است و نه برعکس، ثالثا روش آن تنها استدلال عقلی و منطقی است و هرگونه روش غیر منطقی در آن مردود شمرده می­شود. و شاید اگر چنین نقدهایی امروزه کم­تر دیده می­شود، به دلیل رواج نقدهای جدلی است که افراد درستی نتیجه­ای را از قبل پیش­فرض گرفته و در اثبات آن به هر طریق ممکن و پاسخ ناقدان به هر طریق ممکن همّت می­گمارند و سنّت نقد برهانی کم­تر مورد توجّه و استفاده قرار می­گیرد.


خودانتقادی و ادب نقد در سنّت اسلامی

از نکات مهمّی که حق­گرائی اهل علم در سنّت اسلامی خود را نشان داده و «حق» بر «خود» ترجیح می­یافته، جایی بوده که فردی پس از مدّت­ها به اشتباه بودنِ اندیشه­ی پیشین یا تالیف پیشین خود واقف گشته و بر ردّ و نقد سخن خود، دست به کار شده و به سخن و نوشتن می­پردازد. خودانتقادی که به معنای یکی شدنِ نقدکننده و نقدشونده است و در واقع ساحتی از انسان، ساحت دیگرش را نقد می­کند گاهی در ادبیات دینی ما با عنوان محاسبه­ی نفس نیز معرّفی گشته است. و یا گاهی ادب نقد، خود مهم­تر از نقد می­شده است. چنان که از علما و بزرگان شنیده­ایم که سابق اگر شاگردی قصد نقد سخن استادش را داشت، می­گفت سهوالقلم است یا من مطلب را نفهمیده­ام. و گاهی شاگردان یک مکتب، اگر در نقد اساتید آن مکتب کمی تند می­شده­اند، نه تنها از نقد بلکه از درس هم منصرف شده و به تادیب خود می­پرداختند. چنان که ماجرایی در درس جناب آیت­الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، گواه بر این مطلب است که؛ «در سنه ی 1345، صحبت پیرامون استصحاب بود. وقتی ایشان[آقای غروی] کلام مرحوم آخوند خراسانی را در این زمینه نقل فرمودند، در ردّ این کلام فرمودند: «این کلام وهم است.»(هذا وهم). بعد ایشان فوراً ساکت شدند و درس تعطیل شد. ایشان فرمودند: «ما که اینگونه نسبت به بزرگان بی احترامی می کنیم و ظرفیت لازم را برای رعایت احترام اساتید خود نداریم، لیاقت درس گفتن را نداریم و نباید درس بگوییم».»5 و این نشان از آن دارد که نقد در نزد اهل علم و ایمان، بر خلاف آن­چه امروزه مرسوم بوده و به نقد شهره است، ابزاری برای کشف حق و در جهت مخالف هوای نفس بوده است.


توجّه به نقد به عنوان مولّفه­ای در تربیت کودک

از جمله نکات مهم دیگری که در اندیشه­ی اسلامی ما مورد توجّه است، ایجاد جرأت انتقاد و عدم تقلیدگرائی و پذیرش زودهنگام در فرزندان است، چنان که سیره­ی اهل علم چنین بوده که تا می­توانستند به قوّه­ی جست­و­جوگری و پرسش­گری کودکان و جوانان پر و بال داده و به این شکل روحیه­ی نقد را در آن­ها ایجاد و تقویت می­نمودند تا اوّلا به موجودی مقلّد و زودپذیرنده تبدیل نشوند، ثانیا به ابزار نقد به عنوان وسیله­ی رشد و پیش­رفتن مجهّز شوند. 

 

یادداشت ها و منابع؛ 

 

۱-منتشر شده در نشریه متن؛ش:۱۸(۲۱بهمن1391) 

۲-الکافی، کلینی، ج2، ص639، باب من یجب مصادقته و مصاحبته

۳-نهج­البلاغه، خطبه214

۴-یادداشت‏ها، مرتضی مطهری، ج‏1، ص : 94 و ج‏2، ص:163

5-شیدای دوست(شرح حال آیت الله غروی اصفهانی)، صادق حسن زاده، ص33(با تصرف)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد