«مصاحبه با استاد منوچهر صدوقی سها در باب حکمای اربعهی تهران و بهخصوص؛ حکیم ریاضی میرزا محمّدحسین سبزواری و حکیم عارف آقا محمّدرضا قمشهای» ۱
لطفا ابتدا کمی در مورد اصطلاح «حکمای اربعه» توضیح بفرمائید که قدمت این اصطلاح چقدر بوده و آیا معلوم میباشد که توسّط چه کسی اول بار مطرح شده است؟
این عنوان حکمای اربعه اگر قدیمی نباشد، جدید هم نیست. ظاهراً از همان عصر ناصری، در بعضی متون دیده میشود. البتّه...
البتّه الان من درست حاضرالذّهن نیستم، ولی به هر حال می دانم که همانطور که عرض کردم؛ اگر قدیم نباشد جدید نیست؛ این یک نکته. نکتهی دیگر که مسئلهی مهمی است این است که این عبارت «حکمای اربعه» به دو اعتبار، دو اطلاق پیدا می کند؛ یعنی همه اتفاق نکردند بر اینکه حکمای اربعه چه کسانی هستند. یک عدّه می گویند «حکمای اربعهی عصر ناصری»، یک عدّه میگویند «حکمای اربعهی تهران». اینها فرق میکنند؛ حکمای اربعهی عصر ناصری در رأسشان حاج ملّا هادی سبزواری، بعد آقا محمّدرضا قمشهای، بعد میرزای جلوه و یکی هم آقا علی مدرّس زنوزی است. امّا وقتی میگویند حکمای اربعهی تهران، حاجی سبزواری را حساب نمیکنند. منظورشان آقا علی مدرّس، میرزای جلوه، آقا محمّدرضا قمشهای و میرزا محمّدحسین سبزواری است. این یک مسئلهی مهمّی است، اگر پیش آمد و دیدید که جایی حکمای اربعه میگویند ولی اشخاص فرق میکنند، دلیلش این است، این هم یک مطلب.
حال نکتهای هست که این حکمای اربعهای که گفته می شود، به معنای همین حکمای اربعهی تهران، آیا این اصطلاح در واقع، ناظر به همزمانی این افراد است یا همفکری آنها؟ البتّه حالت دوم، یک مقدار بعید به نظر میرسد.
نه به همزمانیشان است و نه به همفکریشان. ضابطهی اینکه اینها را در یک مقوله میآورند، شاکلهی جغرافیایی است. فقط به این اعتبار که در تهران زندگی میکردند. البتّه معاصر بودند، ولی عمدتا به این خاطر که در تهران بودهاند، حکمای اربعه نامیده شدهاند.
پس ملاک نامگذاری، عنصر مکان و اشتراک در محلّ زندگی بوده است. امّا فارغ از ملاک نامگذاری، بهطور کلّی اشتراکها و تمایزهای فکری اینها چگونه بودهاست؟ آنچه به نظر میرسد؛ آقا محمّدرضا قمشهای شخصیّت عرفانیاش بیشتر مورد توجه بودهاست تا فلسفی، از طرفی حکیم جلوه، به گرایشهای مشّائی معروف است، و یا حکیم زنوزی بیشتر چهرهای فلسفی با صبغهی صدرایی دارد و نهایتا حکیم ریاضی هم مختصات خاص خودش را دارد. آیا سنخیّت و شباهتی میان اندیشههای این چهار حکیم هست؟ کمی در مورد شباهتها و تمایزهای فکری توضیح بفرمائید.
در مورد شباهت، مسئله برعکس است. اینها در واقع نمایندهی چهار مشرب فکریاند. می دانید که از قدیم به اصطلاح خودشان میگفتند؛ متصدّیان بیان حقایق، اصحاب این چهار نحلهاند: عرفا، مشّائیون، اشراقیون و متکلّمین. بد نیست به لحاظ تاریخی این تقسیم را کمی توضیح دهیم. تا جایی که من میدانم اوّلین بار محقّق شریف میر سیّد شریف، در حاشیهی شرح مطالع منطق به این نکته اشاره کردهاست، آنجا میگوید که اگر حکیمی بگوید که دریافت حقایق وجود، آلتش فقط عقل است، فارغ از اینکه یافتهی عقل، مطابق دین درآید یا در نیاید، عقل هر چه گفت همان است؛ این اسمش حکیم مشّائی است. حکمت مشّاء عبارت است از نظامی که میگوید؛ حقایقِ وجود را باید بر پایهی عقل، کشف کرد؛ اعمّ از اینکه یافتهی عقل، مطابقِ دینِ آن حکیم باشد یا نباشد. امّا متکلّم؛ همان مشّائی است منتها نسبت به دین، لابشرط نیست. البتّه این کلام، همان کلام متاخّرین است. باید اینجا یک پرانتز باز کنیم؛ یک کلام قدیم داریم و یک کلام جدید، که به نام کلام قدما و کلام متاخرین هم نامیده میشود. این تقسیم، مبنایش زمان خواجهی طوسی است، به کلام قبل از خواجه نصیر، کلامِ قدما اطلاق میکنند و کلام بعد از خواجه را کلام متاخّرین میگویند. امّا این کلام متاخّرین، قسیم فلسفه است، در صورتی که کلام قدیم، ربطی به فلسفه ندارد. کلام قدیم متکفّل حفظ اوضاع شرعیّه است. این تقسیم مشارب چهارگانه، ناظر به کلام جدید است. کلام به این معنا همان است که حکمت مشّائی است منتها آنجا میگفتیم نسبت به دین، لابشرط است، امّا اینجا میگوییم بشرطشیء است؛ یعنی متکلّمِ به این معنا میگوید؛ باید حقایق را با عقل دریافت تا جایی که مورد تایید دین هم باشد، به خلاف آنکه میگفت ملاک، کشف عقل است به صورت لابشرط نسبت به دین. عرفان و اشراق هم به لحاظ مبنا، متّحدند، به خلاف آنها که میگفتند مبنا عقل است، اینها میگویند مبنا شهود است، ولی این دو مشرب هم، همچون دو مشرب قبل، اختلاف در شرط دارند. یعنی در تفاوت حکیم اشراقی و عارف هم، عین همان تفاوت حکیم مشّائی و متکلم برقرار است؛ اشراقی میگوید مبنا شهود است بهصورت لابشرط به دین. عارف هم میگوید مبنا شهود است ولی نسبت به دین بشرطشیء است. مثل اهل کلام که میگفت؛ نتیجهی عقلی مخالف دین نباشد، حال عارف هم میگوید؛ شهود مخالف دین نباشد. نتیجتا چهار مکتب مشایی، اشراقی، عرفان و کلام داریم که این هر چهار مکتب و مشرب در عصر این حکمای اربعه، نماینده دارد و چه نمایندهای! نمایندهی واقعا برین. منتها این معنایش این نیست که مثلا آقا محمّدرضا قمشهای اگر اعتنایش به مباحث عرفانی بیشتر است، فقط عارف باشد؛ زیرا در رأس حکمای حکمت متعالیه هم واقع میشود، اینها همهشان جامع بوده اند. اصلا نوعا قدما جامع بودند، تخصّص به این صورت و در این حد نبودهاست، ولی بالاخره در یک جهتی تمایز پیدا میکردند، امتیاز پیدا می کردند. نتیجتا اینها همه حکیماند در همهی مشارب، درعینحال که حکمت متعالیه درس میدهند، حکمةالاشراق هم درس میدهند، شفاء هم میگویند، ریاضی هم میگویند، عرفان هم میگویند، بالاتفاق. امّا به نحوی که گفتیم هر کدام بالاخره یک جهتِ تمیّزی در یک فن خاصّی دارند. با این حساب؛ آقا محمّدرضا نمایندهی عرفان نظری در عصر خود است، میرزای جلوه نمایندهی حکمت مشّاء است، آقا علی مدرّس موسّس در حکمت متعالیه است و میرزا حسین سبزواری که بیشتر به ریاضی معروف است؛ میرزا حسین ریاضی. شاید او در حدِّ اینان نبوده است، ولی بههرحال مُتونی چون شوارق میگفته. شاید بشود گفت که همان تمیّز ریاضیاش را توأم با کلام داشته است؛ کلیّتش یک چنین چیزی است.
از اینجا کمی در مورد میرزا محمّدحسین سبزواری معروف به حکیم ریاضی سوال می کنیم. اساتید ایشان چه کسانی بودهاند؟
در باب اساتیدش عمدتا گفتهاند که استادش حاجی سبزواری بوده است. الان من حاضرالذّهن نیستم، ولی عمدتا گفته می شود که شاگرد حاجی بوده است. ولی کسانی چون میرزا ابراهیم ریاضی و دیگران تحصیل ریاضیشان نزد او بودهاست و یک مسئلهای که مهم است؛ حاجی سبزواری مثل همهی حکماء ریاضی هم می دانسته، ولی حکما شاید در این زمینه مدرّس به آن صورت نبودهاند یا خیلی به این امور، اعتنا نداشتند. میرزا حسین سبزواری(حکیم ریاضی) علیالقاعده باید استاد ریاضی مستقلی داشته باشد ، منتها ما خبر نداریم؛ یعنی ممکن است که حِکمیاتش را خدمت حاجی دیده باشد و ریاضیاش را در خدمت فرد دیگری.
شاگردان حکیم ریاضی چه کسانی بودهاند؟
شاگردان مهمی دارد؛ سرآمد شاگردان میرزا حسین سبزواری، عبارت بودهاند از؛ اوّلاً آقا میرزا ابراهیم ریاضی ارثماطیقی زنجانی که او خود، استاد برخی از اعاظم عصر، مانند شیخ عبدالکریم زنجانی، میرزا عبدالله زنجانی، آقا سیّد ابوالحسن قزوینی و مرحوم شیخ العلماء صدوقی اردبیلی بودهاست. و ثانیاً استاد حکیم هیدجی و ثالثاً آقا سیّد محمّد عصّار (والد ماجد مرحوم آقا سیّد محمّد کاظم عصّار).
در مورد محلّ تدریس ایشان کمی توضیح بفرمائید؟
محل تدریسش هم مدرسه ی عبدالله خان، در بازار بودهاست که هنوز هم هست. در همین بازار تهران، طرف پایین که میروید؛ یک مسجد کوچکی در سمت راست هست که در کنار آن، مدرسهای است به نام مدرسهی عبدالله خان. یعن بازار طلا فروشان را که پایین میروید، یک مقدار جلوتر و پس از حاجبالدّوله؛ فکر کنم همان دست راست که بپرسید مدرسه را نشان میدهند. یک جای بسیار کوچکی است.
مدرّسینِ همعصر ایشان چه کسانی بوده اند؟
همان اساتید تهرانِ آن وقت بودهاند، همهی طبقه دوم اساتید بوده اند؛ از جمله؛ آقا میرزا حسن کرمانشاهی، آقا میرزا هاشم اشکوری، میرزا محمود قمی و... .
از آثار حکیم ریاضی بفرمائید؟
از آثار او چیزی من خبر ندارم. البتّه اینها معمولا اثر مستقلی به آن صورت نمینوشتند. نوعاً آثارشان بهصورت حاشیه است. برترین منبع احوال میرزا حسین سبزواری، کتاب طرائق الحقایق حاج نایبالصّدر است. در جلد سوم این کتاب، مطالبی در مورد او وارد شدهاست.
نام کامل ایشان چیست؟ خود ایشان شاگردِ حکیم ریاضی؛ میرزا حسین سبزواری بودهاست؟
نام او حاج میرزا معصوم علیشاه نایبالصّدر است، حتما در درس میرزا حسین بوده است. او در آن کتاب تعابیر و توضیحاتی به این مضمون در مورد میرزا حسین سبزواری دارد؛
«آقا میرزا محمّدحسین سبزواری(قدّس سره) قرنی –به 36 سال میگفتند قرن، منظور 30 سال است.- در مدرسهی عبداللهخان، واقع در بازار پشت مسجد شاه طهران تدریس مینمود. در آن اوقات من الصّباح إلی المسا، دسته دسته طلّاب هر فنّی از طب و ریاضی و حکمت طبیعی و الهی میآمدند و مستفیض میشدند. جز لقمهنان و فریضتینِ پیشین و پسین فاصله نداشت، مگر گاهی قلیان میآوردند، اواخر بواسطهی ضعف و پیری کمتر از منزل بیرون میآمد. ضعف الطّالب و المطلوب در هذه السّنة–این کتاب برای حدود 18-1317 است.- که اشتغال به تالیف این اوراق دارد، به رحمت حق واصل گردید و خَلَفالصّدقش آقا میرزا ریاض بهرهای از کمالات دارد و خطّ خوش نِویسَد.» ۲
گویا به طور کلّی مطلب دربارهی حکیم ریاضی موجز و کم است.
بله، اطلاعات نیست، در همین حدّ است.
یک سوال کلی دیگر در مورد حکمای اربعه است و آن اینکه؛ اینها تأثیر و تاثّرشان بر یکدیگر و رابطهشان با هم چگونه بوده است؟ بین خودشان مکاتبه ای، تعامل علمی نبوده است؟
اصلا، ظاهراً متاسفانه بعضا با هم خوب هم نبودهاند. الان را میبینید که چطور است، همینطور بوده است. البتّه نکتهای در معارضت میرزای جلوه با آقا محمّدرضای قمشهای توسّط آقای آشتیانی مطرح شدهاست که در کتاب تاریخ حکماء نقل کردهام که میتوانید از آن کتاب نقل کنید.
«میرزای جلوه را گویا مناقشاتی بودهاست با این بزرگوار(حکیم قمشهای) قدّساللهسرهما القدوسی، علیالظّاهر تباین مشرب را، و بدین باب روایتی هست از سیدالحکماء آقای آشتیانی دامت برکاته و هی هذه؛ «این مسلّم است و اساتید ما خود ناظر این جریان بودهاند که جلوه خواست با مرحوم محمّدرضا (قمشهای) در عملیات معارضه نماید. آقا محمّدرضا شروع به تدریس فلسفهی مشّاءِ فنّ تخصّصی مرحوم جلوه نمود و از عهده بر آمد و طلّاب فاضل آن زمان، او را در این فلسفه، از حیث وسعت اطّلاع و کثرت تحقیق و جودت فهم، بر جلوه ترجیح دادند، ولی آقا میرزا ابوالحسن شروع به تدریس شرح فصوص و مفتاحالغیب کرد، در همان صفحهی اوّل این کتب، توقّف نمود!» و شاید براینپایه بودهاست این قول جماعتی پس از هجرت قمشهای به طهران که «جلوه از جلوه افتاد».»۳
کمی هم به آقا محمّدرضای قمشهای بپردازیم. ابتدا کمی در مورد جایگاه و اهمّیت ایشان در تعلیم و تعلّم عرفان در تهران بفرمائید؟
او در مباحث عرفان نظری آنقدر مهم است که یکی از شاگردانش اگر اشتباه نکنم به نام سیّد محمود ساوجی، یک تعلیقهای بر فصوص دارد در کتابخانهی مرکزی دانشگاه که من نقل کردم که به ظَهر(پشت) آن یک املایی است. نوشته است که؛ خدا رحمت کند استادِ ما آقا محمدرضا قمشهای را، قبل از آن که او به تهران بیاید کسی نمیدانست که جلد کتابِ فصوص چهرنگی است؛ یعنی این مباحث هیچ مطرح نبودهاست. واقعا هم همین بوده، او می آید حوزهای درست می کند که برآورده و محصولش کسانی چون میرزا هاشم اشکوری و میرزا محمود قمی میشود. همین در عظمت شخصیّت او کافی است.
آیا ایشان در مباحث عرفان نظری، نوآوری یا سخنی تازه دارد؟
بهنظر ما سخن از نوآوری در این مباحث، از فوکولیّات است. ، این فلسفهی اسلامی و عرفانِ اسلامی آنقدر محکم و مستحکم است که جای إنقلت ندارد. نوآوری در قبال چه؟ در مقابل 4=2×2 نوآوری بفرمایید. افراد خبر ندارند که این چه دستگاهی است. نهایتِ هنر ما فهمیدن سخنان آنهاست، چنانکه اساتید ما همچون میرزای روشن میگفتند که؛ «هنرِ ما، فهمِ کلامِ قُدَماست». راست هم می گویند. مگر شوخی است؟ کسی بتواند بیانات اینها را بفهمد خیلی هنر کرده است. نوآوری یعنی چه؟
کمی هم در مورد روحیهی آزادگی و قلندرمئابانهی آقا محمّدرضای قمشهای بفرمائید؟ یک نقلی هم از آقای همائی در این باب هست که فردی را که طالب تلمّذ بوده، به خرابات حاشیهی شهر می خواند، در این باب توضیح بفرمائید؟
این ماجرا را آقای همائی برای بنده نقل نمود که در کتاب تاریخ حکما و عرفای متأخّر نوشتهام. نقل ماجرا به این مضمون است که میتوانید از کتاب نقل کنید؛
«ژولیده-اساسی: او به زیّ قلندریّه میزیستهاست و اعتنائی با ظاهر نمیفرموده و بدین باب، استاد فاضل بارع، آقای آقا میرزا جلالالدین الهمائی الاصفهانی را شنیدم (طاب ثراه) از استاد خویش آقا شیخ محمّد حکیم خراسانی از جهانگیرخان قدّس سرّهما به صبح پنجشنبه، بیست و سه اسفند پنجاه و دو که:
«من –جهانگیرخان- سائقهی تحصیل به حضرت قمشهای را به طهران و به همان لیلهی ورود، به محضر وی شدم. هیچگونه جنبهی علمائی نداشت! و به کرباس فروشان سده میمانست به حال جذبه. و چون طلب بنمودم، بفرمود که فردا به خرابات آی و خرابات محلّی بود به بیرون خندق، و درویشی بدان قهوهخانهای داشت، محلّ تردّد اهل ذوق. فردا بدان مقام شدم و بیافتم او را به خلوتگاهی، بر حصیری نشسته و اسفار برگشودم و او بخواند آن را از سینه و چنان تحقیقی کرد که نمانده بود که دیوانه شوم، و آن حالتِ من دریافت و بفرمود: قوّت می بشکند ابریق را.»۴
اساتید آقای قمشهای چه کسانی بودهاند
استاد عرفانش آقا سیّدرضی لاریجانی است. اساتید فلسفهاش هم میرزا حسن نوری و عمدتا حاج محمّد جعفر لاهیجی است و افرادی دیگر. ولی عمده استاد عرفانی اوست که میرزا رضی لاریجانی است.
ایشان علاوه بر عرفان، چه چیزهایی تدریس مینمودهاست؟
ایشان حکمت هم میگفته؛ اسفار میگفته. اشارات میگفته، بر اشارات حواشی هم دارد. ولی عمدتاً تعرّفش به معارف است.
ضمن اشارهای به آثار ایشان، در مورد روش تدریس ایشان هم اشارهای بفرمائید. شیوه و مبنای بهخصوصی داشتهاند؟
آثارش نوعا تعلیقات بر فصوص و مصباح و تمهید است. اینها متن را خوب یاد میگرفتند و خوب هم منتقل میکردند. چنانکه گفته شد، جای اضافه کردنی هم نیست. حقایق عرفانی مثل حقایق ریاضی میماند. اگر کسی بتواند در اصول ریاضی نوآوری کند، اینها هم می توانند. آنان متون را خوب فرا میگرفتند، خوب هم منتقل میکردند. اگر توضیحی هم داشتند به عنوان تعلیقه مینوشتند، همین. البتّه نکتهای را چنانکه در کتاب تاریخ حکماء هم نقل نمودهام؛ آقای مدرّس گیلانی از آقاشیخ عبدالحسین رشتی و علیالظّاهر او از آقا میر شهاب حکیم نقل مینمودند که حکیم قمشهای گاهی که حالی داشت، درسی می گفت و شعری میخواند، و گاهی که حالی نداشت، آن را جمع میکرد.
از مکاشفات و احوال عرفانی ایشان مطلبی از خودشان یا دیگران نقل شده است؟
خود آنها که اصلا این حرفها را انکار میکردند. ولی یک چیزی بعد از فوتش نقل میشود. ظاهرا آقای حسنزاده(حفظه الله) -خدا شفایشان دهد- اگر اشتباه نکنم از فاضل تونی نقل کردهاند و فاضل هم از آقا میرزا هاشم اشکوری نقل نمودهاست که شاگرد برتر آقا محمّدرضا است، که یک عبارتی در تمهید هست که ظاهرا آقا محمّدرضا آن را غُفِلَت میخوانده و آقا میرزا هاشم اشکوری آن را عُقِلَت قرائت مینمودهاست، یا برعکس، درست یادم نیست. بههرحال یکی عبارت را عُقِلَت و یکی غُفِلَت میخواندهاست. آقا محمّدرضا که از دنیا می رود، همان اوایل بعد از فوت، به خواب آقا میرزا هاشم میآید و میفرماید: آقای میرزا! حق با شما بود، من آمدم اینجا و متوجه شدم که شما عبارت را درست میخوانید.
«مشو به مرگ، ز امداد اهل دل نومید-که خواب مردم هوشیار، به ز بیداری است»، ولی اینها این حرفها را ابراز نمیکردند، بلکه انکار میکردند.
یادداشت ها و منابع:
۱-منتشر شده در نشریه پنجره؛ش:1۶1(۱۴بهمن1391)
۲-طرائق الحقایق، معصوم علیشاه نایبالصّدر، ج۳
۳-تاریخ حکماء و عرفای متأخّر، منوچهر صدوقی سها، تحریر ثانی، ص286 و 287
۴-تاریخ حکماء و عرفای متأخّر، منوچهر صدوقی سها، تحریرثانی، ص285و 286