داستان «من بزرگ» و «طبع بلند»

داستان «من بزرگ» و «طبع بلند»

چند روز پیش حوالی خیابان سعادت­آباد با پراید یکی از دوستان و البته خودش دور می­زدیم که کاری بر عابربانک افتاد و...

چند روز پیش حوالی خیابان سعادت­آباد با پراید یکی از دوستان و البته خودش دور می­زدیم که کاری بر عابربانک افتاد و کنار خیابان توقف کردیم و من پیاده شدم و رفتم مقابل دستگاه بانک ملّی، چند ثانیه از زدن دکمه­ی «فارسی» نگذشته­بود که از صدای خانمی نه چندان دور، احساس خشونت کردم! سر که گرداندم، دیدم خانم و آقای جوانی در حال بِگو-مَگو هستند و ضرب­آهنگ صدایشان رو به افزایش است. مشغول کار خودم شدم و در عین حال، گوش مبارک دست از فضولی بر نمی­داشت، آقا پسر کمی تندی­اش تندتر شد و بعد از آن بود که دختر خانم به تعبیر اجدادی «از کوزه در برفت» و یا به بیان امروزی «قاط زد» و به لحنِ تندِ پسرک اعتراض کرد، همینطور که داد می­زد و جملاتی می­گفت، در آن میان جمله­ای گفت که دو-سه روزی فکرم را مشغول کرده بود! گفت: «تو، کسی نیستی که سر من داد بزنی!» اوّل که این جمله توجّهم را جلب کرد از باب تداعی معانی بود که حسّ نوستالژیکِ «تجلّی خشم در غرور» را در خود و دیگران به یادم انداخت. ما عموماً خاطراتی از رفتار خودمان و دیگران داریم که در لحظه­ی خشم، لباس از تنِ جان کَنده و چهره ی غرورآلودِ جانِ عریانمان را نشان داده­ایم! همچنین است جملاتی همچون «می­دونی من کی­ام؟»، «تا حالا کسی با من اینطور حرف نزده!»، «بابام هم تا حالا به من اینطور نگفته!»، «با من اینطوری حرف می­زنی؟!»و... که در همه­ی آن­ها کلمه­ی شیرینِ «من»، نقش پر نقشی ایفا می­کند.

این چند روز، این حالتِ ناخودآگاه که در اکثر ما هست را از زوایای مختلف واکاوی می­کردم و از جمله آن که در این لحظات بهتر از هر وقتی می­توان فهمید که «منِ» من، مَنی کاذب است و نه صادق، چرا که در این طور لحظاتی، «من»، در زمخت­ترین و ناخودآگاهانه­ترین و در عین حال صادقانه­ترین حالتش خود را نشان می­دهد.

اما زاویه­ی دیگری که می­توان به این مسئله نگاه کرد: افرادی که اساساً چنین جملاتی از دهانشان خارج نمی­شود، چه ویژگی یا ویژگی­هایی دارند؟! مولّفه­های گوناگونی به نظرم رسید که یکی از کلیدی­ترین­هایشان «طبعِ بلند» بود. اساساً بلندیِ طبع از آن مقوله­های عجیب و جذّابِ وجود ماست که مثل «قیدِ حالت»، کاملا لحن و معنای جمله­ی وجودمان را تغییر می­دهد و تاثیرش هم فعل جمله را در بر می­گیرد و هم مسند و گزاره را! و جنبه­های مختلفی از وجود و امور و کارها و انگیزه­ها و عواقب ما به همین «طبع بلند» یا «بلندی طبع» برمی­گردد. یکی از این امور برگشت­کننده، همین غرور و منِ کاذب است که در خشم ظهور کرده و فراموش کرده­است که منی­زاد است. (أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَى؛ آیا نطفه‏اى از منى که ریخته شده بود، نبود؟ قیامت؛37،خرّمشاهی).

کسانی که جملات «من­محورِ» فوق را در هیچ حالتی نمی­توان از آن­ها شنید، طبع بلندی دارند؛ یعنی به دنبال آن جایگاهی هستند که در آن -وحتی در مسیر رسیدن به آن-، «منِ» آدمی آنقدر بزرگ است که بزرگی­اش هنگام تحقیر و توهین شدن، در کوچک­ترین قامت ممکن ظاهر نمی­شود!

طبع بلند آن است که می­داند «منِ» من هر چقدر هم بزرگ باشد و بشَد(بشود)، همچنان -به قول معلّم عزیز آقای خادمی؛- «صورتِ کسری است که مخرجش بی نهایت و جوابش پیوسته صفر است»، و بلندی طبعش آن است که چون کوچکی خود را در مقابل مخرج کسری که در آن ساکن است، می­بیند، سعی می­کند خود را به مخرجش نزدیک کند، نه این­که خود، مخرج کسری با صورتِ کوچک­تر از خود شود و کوچکی بیابد یا بسازد و بزرگی­اش را بر آن ثابت یا نازل کند.

و طبعا از کلام روشن است که مقصود از بلندی طبع در بلندطبعان، صِرف به زبان نیاوردن آن جملات بدچهره نیست، بلکه قائل نبودن به آن­ها و از آن بالاتر، مسئله نبودن آن جملات برایش می باشد.

و در یک کلام، آنکه طبع بلند دارد، بیش از آن که به «چه هستم؟» بیاندیشد، به «چه نیستم؟» فکر می­کند تا کلام مقدّس را که گفت: «أنتم الفقراء» بهتر عشق(درک) کند!

پویان پروین؛ نوشته شده در ۸/۱۰/۱۳۹۱

اصلاحات

از عواقب نیمه­شب نگاری و بی­عصمتی، اغلاط مختلفِ عارض بر نگاره­ی پیش­نوشت است که یکی-دو مورد جسیم­ترش، اصلاح می­شود؛

اول: در خط پنجم آمده «از کوزه در برفت» که صحیحش این است که گفته­آید: «از کوره در برفت.» چه این­که آدمی از کوزه در نتواند رفت، ولی به تجربه آمده که بارها از کوره به در توانسته رفته باشد.

دوم: خط هشتم آمده «تجلی خشم در غرور» که صحیح آن «تجلّی غرور در خشم» می­باشد.

سوم: در خط هجده یا هیجده آمده: «تاثیرش هم فعل جمله را در بر می­گیرد و هم مسند و گزاره را»، که صحیح آن این است که گفته­شود؛ «تاثیرش هم گزاره­ی جمله را در بر می­گیرد و هم حتّی مسند را»! یا در ساختار عربی بیان گشته و گفته آید: «تاثیرش هم فعل جمله را در بر می­گیرد و هم فاعل و مفعول را».

چهارم: خط دو تا مانده به آخر، آمده: «...آن جملات برایش می­باشد» که صحیح آن، «برایشان می­باشد»، می­باشد.

نظرات 1 + ارسال نظر
ز رضوی جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:11 ب.ظ

این چند روز، این حالتِ ناخودآگاه که در اکثر ما هست را از زوایای مختلف واکاوی می­کردم ...
واقعا یک لحظه احساس کردم یکی دارد درونیات و افکار همیشگی ام را با بیانی شیوا می نویسد!!!
فکر و قلمتان پر بار...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد