«دسته­گلِ جدیدی از آقای پناهیان و تامّلاتی در باب آن»

«دسته­گلِ جدیدی از آقای پناهیان و تامّلاتی در باب آن»

در پی سخنی و نقل قولی از آقای پناهیان در (22 تیرماه (1391) در هیئت شهدای گمنام تهران)، و مضمون خواب محور و مقابله با یک اندیشه به روشی غیر علمی و غیر منطقی، چند خطّی تقریر گشت.

متن سخنرانی مذکور حجت الاسلام پناهیان بدین شرح است...


«حجت الاسلام علیرضا پناهیان 22 تیرماه (1391) در هیئت شهدای گمنام تهران خاطره­ ذیل را نقل کرد، متن سخنرانی مذکور حجت الاسلام پناهیان بدین شرح است:

یکی از علما خواب یکی از شهدای روحانی را می­بینند. از او پرسیده بودند فلانی آن دو دوست دیگه­ات که همیشه با هم بودید و شهید شدند کجا هستند؟ شهید روحانی می­گوید یکی­شان پیش من است اما دیگری، پیش ما نیست خیلی مرتبه­اش بالاست، ما به آن نمی­رسیم!

آن وقتی دلیل این تفاوت مرتبه را می­پرسد، آن شهید می­گوید نمی­توانم بگویم...

با اصرار زیاد آن عالم، شهید به او می­گوید: پس ابتدا باید این نمازی را که به تو می­گویم بخوانی بعد...، عالم از خواب بیدار می­شود و آن نماز را می­خواند و سپس می­خوابد. آن شهید دوباره به خواب عالم می­آید و می­گوید: ما سه نفر قبل از انقلاب هم حجره بودیم. دوتایمان مدّتی طرفدار افکار دکتر شریعتی بودیم، فقط حدود 2-3 ماه؛ بیشتر نه، زود برگشتیم. اما آن دوستم که اکنون در مرتبه­ای بسیار بالاتر است، طرفدار دکتر نبود...، وقتی وارد این عالم شدیم... به ما گفتند فقط به خاطر همان چندماه بین عوالم­تان فاصله­ای به این زیادی افتاده است! وقتی هر چیزی را می­ریزید تو ذهنتان، پس فردا این­ها اذیتتان کرد، فقط خودتان را شماتت کنید.»1

 

تأمّلاتی در باب این سخن و نقدِ نقلِ آقای پناهیان؛

من مُرید دکتر شریعتی نیستم، لذا اوّل دفعِ دخلِ مقدّر می­کنم که کسی بی­تامّل، یک برچسبِ «مریدِ شریعتی» یا «شریعتیست» بودن به پیشانی­ام نزند و از توجّه به نکته ها نگریزد. اما واقعا این مطلب را که خواندم، با خود گفتم چنین سخنی و چنان نقلی که چه؟! گرچه با مذاق آقای پناهیان آشنائی دارم، از همان اوان نوجوانی که از دو ساعت قبل از اذان مغرب در ماه محرم فقط به خاطر سخنرانش که آقای پناهیان بود، به مهدیه­ی تهران می­رفتم و جلوی منبر جا می­گرفتم تا بعدها که با ایشان، مشربشان و تفکرشان بیش­تر و از نزدیک­تر آشنا شدم و خطر نوع تفکّرشان را درک کردم.

مذاقِ ذوقی و سیاقِ قولی آقای پناهیان، همان مَساق اهلِ دین؛ به­خصوص جوانان­ترهاست با هر مَشاقی به سوی اندیشه های مکتبی و حزبی مورد نظر خودشان، و نفی هرگونه چندصدایی و تعدّد اقوال و نظرات و تفاسیر، که نکند خدای ناکرده نظری و قولی و مکتبی غیر از نظر و قول و مکتب ایشان، در نزد عقول عام برتری و تفوّق یابد، لذا از مدّت­هاست که به جای مواجهه­ی آکادمیک و علمی و صادقانه با یک اندیشه، و نقد متودولوژیک و منطقی آن، از صنعتی بهره می­برند که من آن را صنعتِ «تحذیر عاطفی» می­نامم. و اندیشه­ای را که نامطلوبشان است، در اذهان افراد، سالبه به انتفاء موضوع می­کنند.

عنایت دارید که تا اینجا با فرضِ غلطِ «غلط بودن همه­ی اندیشه­های دکتر شریعتی» در باب سخن نظری عرض شد؛ که ولو که همه­ی سخنان د.شریعتی هم غلط است، باید با یک دید منطقی و عاری از مغالطه، به­طور مستند بگوید: دکتر شریعتی در فلان کتاب یا سخنرانی می گوید: الف ب است. و این گزاره به دلیل ج و د غلط بوده و در واقع الف ب نیست. نه اینکه با استمداد از خواب و رویا، و درگیر کردن عواطف افراد و تخیّل­پروری ایشان، کلّ شخصیت یک اندیشمند این مرز و بوم را لجن­مال کرده و آن را آنقدر خطرناک معرفی کند که اگر دو-سه ماهی وقت صرف شناختن او کردی و احیانا از بعضی نظراتش خوشت آمد، مقام تو پس از مرگ تنزل خواهد یافت. بنده این حرکت را فرار آبرومندانه و چه بسا رُسواگین از مواجهه با یک اندیشه می­دانم.

کسی از ما نمی­تواند ادعای بطلان محض آراء دکتر شریعتی را کند، چنان که ادّعای حقانیت صرف آن نیز نامعقول و ناممکن است، و نه تنها دکتر شریعتی که در مورد آراء هیچ اندیشمندی نمی­توان چنین ادّعایی نامتعادل داشت. البته که برخی نظرات و تحلیل ها و آراء دکتر شریعتی چه­بسا مشوب به خطاست و قابل انتقاد و البته برخی نظرات و تحلیل های ایشان، هنوز بعد از سال­ها زنده و پویاست و بسیار قابل استفاده. لذا مسئله­ی اساسی این است که این طرفدارِ افکار یک اندیشمند شدن و زود برگشتنِ از آن یعنی چه؟! مگر ما با اندیشه­های یک متفکر، به صورت یک پَک و بسته­ی مجموعی برخورد می­کنیم، که یا همه چیزش را قبول ­کنیم و یا از همه چیزش زود بر­گردیم؟

 

مدالیل ضِمنی (یامخفیِ) این سخن و نقلِ­قول، چه مواردی است؟

الف: گرایش دادن مردم به خواب و رویا و تزریقِ حجّت به خواب، به­طورِ غیرمستقیم؛ برای ارزش­سازی­های دینی، بدون زحمتِ اقامه­ی استدلال بر آن­ها. گویی حضرت صادق چنین دین­گرائی­های خواب­محور را می­دیده که فرمود: «فَإِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَى فِی النَّوْمِ»؛ قطعاً دین خدا برتر از آن است که در خواب دیده (و فهمیده) شود (و ملاکش خواب باشد).2

ب: تحذیرِ مطلقِ مخاطبان از پرداختن و صَرفِ عمر، یا گرایش به اندیشه­های دکتر شریعتی.

ج: ایجاد یک قاعده­ی دینی در ذهن مخاطب که صرف وقت، بر روی اندیشه­های یک عدّه و گرایش به آن­ها، یعنی افرادی امثال شریعتی، موجب تنزل مقام اخروی توست. این امثال شریعتی هم کسانی است که قبلا یا بعدا از آنها اسم­آورده می­شود و تعیین مصداق می­گردد.

د: تقویت جنبه­های عاطفی آدمیان به جای جنبه­های عقلانی ایشان، یا به تعبیر بی­پروای بنده؛ «خر پروری».

ح: کیفیت این نقل و خواب طوری است که گویی نوعی کرامت برای آن عالم که خواب دیده ثابت می­شود و وجه کرامتِ آن، این است که به قدری اتّصالات او با ماوراء­الطبیعه قوی بوده که آن شهید، منتظر مانده تا این عالم بلند شده و نماز خوانده و دوباره خوابیده و به تماشای بقیه­ی خوابش بپردازد. نمونه­های مشابه چنین اتّفاقی را می­توان در برخی آثار دید که از مسموعات یا مشهودات برخی آشنایانِ با طریقت، برای إبطالِ همه­ی آثار مولوی استمداد جُسته­اند.

پس ماجرا این است که آقای پناهیان از قول یک عالم مجهول­الهویّه نقلی می­کند، آن عالم مجهول­الهویّه هم از خوابی می­گوید که نه شرعاً3 و نه عقلاً4 حجّت نیست و یا اگر باشد، فقط برای خود اوست. حالا مضمون این خواب چیست؟ اینکه اگر ما مدتی طرفدار یک اندیشه­ای مثل آثار دکتر شریعتی باشیم، مقام اُخرویِ ما تنزّل می­یابد!

 

گذشته از این امور و از همه مهم تر اینکه مگر طرفداری از یک اندیشه یا برگشتن از آن، امر اختیاری و ارادی است؟! دقّت کنید؛ میان «پذیرفتن و طرفداری از یک اندیشه» با «إبرازِ پذیرفتن و إبرازِ طرفداری از آن» فرق است. «إبراز»، یک امر اختیاری است و می­تواند دست خودِ آدم باشد، ولی اصلِ تصدیق و پذیرفتن یک اندیشه، دست ما نبوده و به عقل و قلب ما مربوط است! اگر در مسئله­ای، استدلال بر اثبات یا ردّ آن آمد، و ما مقدّمات و صورت آن استدلال را منطقی یافتیم، تثبیت نتیجه و پذیرفتن آن در نفسِ ما، به هیچ وجه اختیاری نبوده و در دست ما نیست. اگر من به شما گفتم: آقا «این شیء روی میز، فلز است». و شما پذیرفتید. و ادامه دادم: «هر فلزی هم، هادی الکتریسیته است». و باز شما پذیرفتید. دیگر پذیرفتن اینکه؛ «پس این شیئ روی میز، هادی الکتریسیته است»، به هیچ وجه در اختیار شما نیست، چنان که پذیرفتن 4=2×2 امری اختیاری نبوده و گریزی از آن نیست. و از آن طرف هم، اگر به مثال؛ من بگویم: «این اتاق گرم است؛ چون در آن 5 مگس در حال پرواز می­باشد»، مغالطه­ی «علّتِ جعلی»5 در ذهن شما بدیهی بوده و عدم پذیرش این سخن، در اختیار شما نخواهد بود.

سخن بسیار است، من را هم تصمیم بر این بود تا چنین حرف­هایی نزنم، ولی از خواندن این مطلب و سخن آقای پناهیان همچون برخی دیگر از سخنان نسنجیده و بی­انصافانه­ی ایشان ناراحت شدم و چند خطّی قلمی شد.

پویان پروین اردبیلی؛ نوشته شده در تابستان 1391

 

 

یادداشت­ها و منابع؛

 

۱- http://www.entekhab.ir/fa/news/69741

2- اصول من الکافی، کلینی، ج3، ص 482

3- رجوع شود به بیان ملّا احمد نراقی در مناهج­الأحکام و همچنین نظر مرحوم میرزای قمی در کتاب قوانین.

4- «اگر مشهود و مکشوف، امور جزئی و مقیّد باشد، ممکن است تزلزل، اضطراب، تشویش و بی­قراری در متنِ آن حضور داشته باشد، و آرامش و یقین در آن پدید نیاید. مفاهیمی که در ترجمه­ی این­گونه از کشف­های جزئی به وجود ذهنی در سایه­ی آن شهود پدید می­آید، در پهنه­ی حصول علمی یقینی و عقلی به بار نمی­آورد. چون این­گونه از آگاهی­های حضوری، از دانش عقلی بی­بهره است، ارزش معرفتی و جهان­شناختیِ حقیقی ندارد و تنها می­تواند در خدمت گرایش­های جزئیِ صاحبان خود، نقشی کاربردی یا ارضایی داشته باشد. ترجمه­ی صادقی که برای این سطح از شهود می­تواند به کار گرفته شود، در حدّ تأیید برخی از مطالب سودمند است، نه تعلیل؛ زیرا جزئی، نه کاسب است و نه مکتسب، گرچه درباره­ی اشخاص، اثر مخصوص خود را به همراه دارد.»؛ تفسیر انسان به انسان، عبدالله جوادی آملی، نشر إسراء، ص94و95

5- false cause (برای آشنایی با این مغالطه، رجوع شود به؛ مغالطات، علی­اصغر خندان، نشر سمت، ص70) 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد