«استفتائات و مغالطات»۱
شیطنت فلسفه گریزان و عرفان ستیزان در استفتاء از مراجع تقلید علیه دکتر دینانی
«چراغ ابلهان عمری است میسوزد در این محفل
چه باشد یک شرر بالد، فروغ طبع آگاهی؟!» بیدل دهلوی
افسوس که بار دیگر شاهد سوءاستفاده از جایگاه فقاهت و مرجعیت شدیم و...
افسوس که بار دیگر شاهد سوءاستفاده از جایگاه فقاهت و مرجعیت شدیم و دیدیم افرادی با غرض یا إنشاءالله بیغرض، اقدام به استفاده ابزاری از جایگاه مراجع تقلید عظام درجهت اندیشهها یا سوء اندیشههای مکتبی خود کردند، و البته استفتائات شیطنت آمیز، سابقهای بس طولانی دارد.
سؤال و استفتائی برآمده از فهمی ناصواب از بیانات استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی را به دست گرفته، در به در بهدنبال گرفتن پاسخ مدنظر خود رفتند، بیآنکه دقت کنند که «إنما الأعمال بالنیات»2 و نیّات خود را واکاوی کنند. بی جا نیست که پیش از کشف مغالطات و اغراض نامطلوب دوستان، اشارهای به جایگاه فقهی و اصولی استاد دینانی شود که مدنظر باشد که مفسر حیکمِ «سماع عرفانی»، خود مجتهدی خبیر درعرصه فقاهت است. ایشان بین سالهای 1334 تا 1345 به مدت 11 سال در حوزه علمیه قم، به کسب و تحقیق مبانی فقهی و شرکت در دروس خارج فقه و اصول پرداختند و در این راه از محضر اساتیدی چون آیتالله بروجردی، آیتالله سید محقق داماد و امام خمینی (رضوان الله علیهم) بهره بردند و پیش از عزیمت به تهران، به مرتبه اجتهاد فقهی نائل آمدند.
اما عامل اشتباه و مغالطه این دوستان در فهم کلام استاد چه بوده است؟
یکی از عوامل علمی این اشتباه، عدم توجه به مشابهت لفظی واژگان «رقص و سماع» بین دو علم فقه و عرفان است. گویی این دوستانِ استفتاء کننده، گمان بردهاند که رقص و سماع در عرفان به همان معنایی بهکار برده میشود که در فقه مورد استفاده بوده و به عنوان مفهوم و منطوق برخی منابع فقهی، مبدأ فتوا در این زمینه واقع شده است!
در حالیکه بر آشنایان مبانی عرفانی و زبان تمثیلی و ادبی پوشیده نیست که حقایق والای عرفانی در لباس استعاره و تشبیه بیان میشوند که این خود جهات مختلفی دارد؛ از جمله اینکه عموما بیان امر مشهود بدون استمداد از تمثیل و تشبیه مقدور نیست و از طرفی طرح این مطالب به عنوان خوراکی خاص یا صعب الفهم در عباراتی عریان به صلاح و مفید نیست.
این صناعات و آرایههای ادبی، مورد استفاده قرآن کریم هم واقع شده و ما شاهد آیاتی هستیم که باید آن را عبارتی تمثیلی و استعاری بدانیم، و همین مسئله منشأ تقسیم آیات قرآنی به «محکم و متشابه» شده و در آیه 7 سوره آل عمران چنین تقسیمی بیان گشته است، لذا آیاتی همچون «الرحْمَنُ عَلَ الْعَرْشِ اسْتَوی3 ؛ خدای رحمان که بر عرش استیلا یافته است.» و همچنین «یدُ اللهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ4 ؛ دستخدا بالای دستهای آنان است.» آیاتی تمثیلی هستند و باید با استفاده از آیات محکم دیگری همچون «لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ5 ؛ چیزی مانند او نیست.» به معنایی صحیح و معقول تأویل شوند.
پس بهطور کلی تأویل یک سخن نمادین و استعاری به معنایی معقول، خود امری است معقول و نمیتوان با اظهار چند اصطلاح کلیشهای پرطمطراق همچون «تفسیر به رأی» آن را تخطئه نمود.
اما عامل دیگرِ اشتباه و مغالطه ی دوستان که در ادامه نکته مذکور، مشهود میشود، یک عامل خُلقی است و آن، بدبینی است. ترجیح این دوستان به تأویل سخن عرفا بر معنایی کفرآمیز بهجای تأویلی منطقی و عقلانی، حاکی از یک نوع پیش فرض منفی و بدبینی مکتبی است و این خُلق علمی برخلاف آموزههای حضرات معصومین(علیهم السلام) است. مولانا علی بن أبی طالب در باب مواجهه با هرسخنی و از هرقائلی میفرماید:
«لَا تَظُنَّنَ بِکلِمَه خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءا وَ أَنْتَ تَجِدُ لَها فی الْخَیرِ مُحْتَمَلا»6
ترجمه: به سخنی که از دهان فردی بیرون میآید، هیچگاه گمان بد مبر، اگر در آن احتمالی خوب مییابی.
میبینیم که روش و منش این دوستان بر خلاف این کلام است؛ زیرا نه حاضر به پذیرش تأویل عقلانی از کلام تمثیلی عالِمان و عارفان و شاعران بزرگ اسلامی هستند و نه حاضر به پذیرش درک معقولی ازکلام استاد دینانی. لذا مُعوَجترین فهم از یک کلام را مبنا قرار میدهند و آن را تبدیل به یک استفتاء میکنند و طبق آن دست به تکفیر و تفسیق و توهین و رفتارهای تند و جامد میزنند.
اگر دوستان، دَمی منصفانه به فطرت پاک خود رجوع کرده و عقل إلهی خود را قاضی کنند، به مفهوم و مقصود گفته ی بزرگان فلسفه و عرفان اسلامی پی خواهند بُرد. خوب است بدانیم سوء فهم، ناشی از کوتاهی خود ما در انصاف و عقلانیّت است. به تعبیر زیبای جناب عطار نیشابوری:
«فهم انسان، طبع درّاک آمده / جوهر ماهیتش، پاک آمده
راز اهل راز، آگاهی بُوَد /گر نفهمی تو، ز کوتاهی بُوَد»
در بسیاری از مطالب بزرگان فلسفه و عرفان اسلامی که اینقدر این دوستان نسبت به آنها از خود تندی و کجفهمی نشان میدهند و طبق آن، اقدام به استفتاء میکنند، به قدری اِلِمانها و نشانههای معنای حقیقیِ مقصودِ عرفا و شعرا موجود است که چه بسا نیازی به تأویل هم نباشد، بل با أدنی توجهی فهمیده میشود که سماع را نزد عرفا، حقیقتی معنوی و بهجتی عقلانی مُراد است، نه رقّاصی! به عنوان مثال یکی از عرفای بزرگ و البته مغضوب دوستان تفکیکی، جناب مولوی است. ایشان در باب سماع میگوید:
«بر سماع راست، هر تن چیره نیست / طعمه هر مرغکی انجیر نیست»
پر روشن است که در این بیت، سماع مطرح شده، به معنای رقاّصی یا به تعبیر استاد دینانی «هرزه درایی» و «تکنیک بدنی» نیست، چراکه چنان رقصی، برای اکثر افراد ممکن است، لذا باید این سؤال را پرسید که پس منظور جناب مولوی از«سماعِ راست»چیست که میگوید «هر تن بر آن چیره نیست»؟! و چرا آن را به انجیری کم یاب مثال زده که به چنگ هر مرغکی نمیافتد؟! پس گویا بر خلاف فهم ناواقع دوستان، منظور جناب مولوی از سماع، تکنیک بدنی به عنوان یک فعالیت فیزیکی نیست.
او همچنین در شعری دیگر میگوید:
«رقص آن نبود که هر زمان برخیزی / وز زیر دو پای خویش، گرد انگیزی
رقص آن باشد که چون درآیی به سماع / جان دربازی، وز دو جهان برخیزی»
در این شعر هم صریحتر از شعر قبل، اشاره شده که رقص و سماع عرفانی، بلند شدن و رقصیدن و گرد انگیختن زیر پای نیست، بلکه این است که فرد، دست از تعلق به نفس برداشته و به عالَم عالی، تعالی پیدا کند. در این میان اگر اشعار و عبارات تمثیلی دیگری در این باب وجود دارد، باید بهسان عبارات متشابه، با این عبارات محکم و صریح مورد تأویل قرار گیرد و این یک تأویل و تفسیر درون متنی بوده و توجیهی بیمبنا نیست. موجب تعجب است که با این تصریحهای واضح عرفا، این دوستان استفتاءکننده همچنان اصرار دارند که منظور از سماع عرفانی یا به تعبیرجناب مولوی؛ «سماعِ راست»، همان هرزه درائی و تکنیک بدنی است و میخواهند به هر ترتیبی هست بار شرعی و حرمت فقهی بر آن جاری کنند. در حالیکه بر اهل فقه پوشیده نیست که اگر موضوعِ حکم از حیث معنا و مصداق تغییر کند، خود حکم نیز تغییر میکند -ولو اینکه لفظ موضوع، همان باشد- و با توضیحات فوق روشن شد که سماع عرفانی، از موضوع رقص تکنیکی و هرزه درائی، کاملا خارج است. و باز موجب تعجب است که همین کجفهمی و تحریف دوستان، در مواجهه با توضیح و بیان استاد دینانی هم پیش آمده و با اینکه استاد به دقت توضیح دادهاند که غرض از سماع عرفانی، تکنیک بدنی نیست و اتفاقا همین تفکیک اصطلاحی ظریف توسط استاد بیان شده، ولی باز در متن استفتاء میبینیم که آقایان درک اشتباه خود را با استمداد از تحریف بر مطلب استاد دینانی حمل کردهاند.
برای مثال یکی از مغالطات رایج در آثار دوستان فلسفه گریز و عرفان ستیز، مغالطه ی تحریف است. در کتاب «مغالطات» در باب این مغالطه آمده:
«مغالطه ی تحریف (distorting) یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی آن. منظور ازم غالطه ی تحریف، تغییر و تبدیل یا دخل و تصرف سخن دیگران است؛ به این معنا که مثلا جمله، نامه، شعر یا کتابی به دلیل حذف و اضافات چنان تغییر کند که معنا و مفهومی مغایر با معنا و مفهوم اصلی بیابد.»7
یکی از نمونههای تحریف، تقطیع کلام یا تغییر قائل جمله و اموری مشابه این است، به طوری که معنای قائل همانگونه که مدنظر او بوده منتقل نشود. حال ببینم این دوستان در استفتاء شیطنت آمیزِ خود چه کرده اند؟! استاد دینانی ماجرا ونکتهای را از قول عارفی بزرگ به نام «سعدالدّین حمویه» نقل کرده و گفتهاند:
«اما قبل از اینکه وارد بیان و توضیح این مطلب بشوم، یک حکایتی نقل کنم که البته واقعیتی است. سعدالدّین حمویه که یکی ازعرفای بزرگ است، در جلسهای نشسته بود که عرفا (نیز)بودند، جلسه سماع بود. شعری خوانده شد و حالی به عرفا دست داد و به رقص درآمدند، به حرکت درآمدند. سعدالدین حمویه همچنان آرام نشسته بود در بحر تفکر (و) هیچ حرکت نمیکرد. کسی ازآنها که درحال رقص بود، گفت که مولانا! جلسه ی سماع و رقص است… تو را ساکت میبینم! سعدالدّین حمویه این آیه را قرائت کرد، فرمود: «و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مرالسحاب». شما این کوهها را میبینید که ساکت است، سالها صامت وساکت ماندهاند. این کوه را ما میبینیم هزاران سال است سر جایش ایستاده و حرکت نمیکند، صدا هم نمیکند، اما در باطن امر و در واقع و نفس الامر این کوه مانند ابر در حرکت است. » اما در جایی دیگر، استاد به تبیین دقیقتر حرکت باطنی و نفس الأمری عالَم پرداخته و میگویند:
««تمرّ مرّ السحاب…» یعنی (کوه هم) مانند ابرها در حرکت است. کوهها درحرکتاند، ابر هم حرکت میکند…، ابر همیشه در حرکت و رقص است. رقص نوعی حرکت است… منتها حرکتی است که یک مبنایی حرکتش میدهد. یک محرّکی دارد، رقص بیخود نمیآید! اصلا رقص بیدلیل نمیشود و یک محرّک میخواهد… اگر بیخود باشد، آن (دیگر) حِرفه است، تکنیک است، این همین هرزه درائی است. یک رقّاص حرفهای که یک رقص واقعی نمیکند، (بلکه) او حرفه (و شغل و تکنیکش این است)… اما آن کسی که به رقص میآید، یک محرکی از درون دارد… محرّک از درون، رقص نوعی حرکت است، ولی حرکت ویژه! نه هر حرکتی رقص است، بلکه حرکت ویژه، رقص است (و آن) حرکتی است که از نقص به کمال میرود. اگر ما رقص را اینطور معنی کنیم که از نقص به کمال رفتن است، نه تنها عارف در رقص میآید، نه تنها انسان در رقص میآید، (بلکه) هستی در رقص است. برای اینکه هستی همواره، علی الاتصال و علی الدّوام از نقص به کمال میرود، از قوّه به فعلیت، از مرحله قوه به فعلیت (حرکت میکند.)» حال ببینیم این دوستان مطلب را چگونه تقطیع کرده و در استفتاء خود منعکس کردهاند:
«اخیرا یکی از اساتید دانشگاه برای موجّه جلوه دادن سماع (رقص صوفیانه) با استناد به سخنان برخی از صوفیان و استشهاد به آیه شریفه (و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مرالسحاب) گفته که همه کوهها و ابرها و عالم در رقص و سماعاند. وی همچنین با بیان اینکه سماع حرکاتی موزون، ناشی از رقص و تلاطم روح است، سماع را تأیید کرده و به دفاع از آن پرداخته است.»8 مغالطه ی تقطیع و تحریف مذکور، کاملا در این استفتاء روشن است که قضاوتش را به اهل بصیرت و دقّت وامیگذاریم!
اما استاد در بیان و نکاتشان، به نکته ی ظریف دیگری نیز اشاره میکنند و آن اینکه انسانِ عارف، علاوهبر اینکه جسمش همچون کوه و دشت، حرکت جوهری و استکمالی دارد، روح و نفسش نیز، یک حرکت علوی داشته و به سوی تجرّد و نورانیت هرچه بیشتر میرود و هموست که در اثر تشعشعات ربانی، به شعف و وجد معنوی آمده و اهتزاز پیدا میکند. اهتراز، واژهای قرآنی است که دو بار در قرآن کریم بهکار برده شده، که با نزول آب بر زمین، زمین اهتزاز و شادابی و نشاط پیدا میکند. اما همین حال برای انسان الهی نیز رخ میدهد و این حالتی است که انسان الهی در مواجهه با یک آیتِ حق به وجد و نشاط میآید. در این باب در احوال و حالات معصومین نیز اخباری در دست است. از آن جمله است که وقتی شعر ابوعقیل لبید بن ربیعه عامری نزد رسول خدا قرائت شد که: «ألا کلّ شیء ما خلا الله باطل»، در صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن ابن ماجه به اسناد متعدد نقل شده که حضرت رسول فرمودند که این کلام لُبید که (آگاه باشید که هر چیزی غیر از خدا باطل است)، درستترین سخن است که شاعر گفته است. عین عبارت حضرت چنین است:
«قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أصدق کلمه قالها شاعر، کلمه لُبید: ألا کلّ شیء ما خلا الله باطل»9
و صدرالمتألهین شیرازی، حکیم ملاصدرا که خود محدثی بزرگ نیز بوده و اجازه نقل روایت از اساتید خویش داشته، ضمن اشاره به این روایت میگوید:
«و بهذه النّغمه الروحانیّه قیل اهتزّت نفس النّبی اهتزازا علویا لا سفلیا حیث سمع قول لبید؛ ألا کل شیء ما خلا الله باطل و کل نعیم لا محاله زائل»
ترجمه: و بهواسطه این نغمه روحانی، نفس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حین شنیدن شعر لُبید که (آگاه باشید که هر چیزی غیر از خدا باطل است و هر نعمتی لاجرم از بین رفتنی است.) از آن متأثّر شد و به وجد و شور آمد، (امّا) وجد و شوری علوی و ماورایی و قلبی، نه سطحی و دنیایی.» لذا آنچه از سماع مورد اشاره و تفسیر استاد دینانی بوده، سماع و رقص به همین معنای وجودی و فلسفی آن است که نوعی حرکت از قوه به فعل یا از نقص به کمال است و همان حرکت جوهری است.
برخورد قشری و سطحی با این نکات و انتساب این نکات نورانی و عمیق به هرزه درائی و تکنیک بدنی و رقاصی، خود بیحرمتیای نابخشودنی است. امید آنکه صداقت در افراد رو به گسترش گذارد و دیگر شاهد این اقدامات شیطنتآمیز نباشیم و بهجای آن، مراودات و گفتوگوهای علمی و صادقانه و موفق را نظارهگر باشیم.
والسلام علی من اتبع الهدی
پویان پروین اردبیلی؛ نوشته شده در 22/2/ 1391
یادداشت ها و پاورقی ها؛
1- منتشر شده در نشریه پنجره؛ش:135(30اردیبهشت1391) و همچنین در سایت خبرآنلاین در این لینک
2- وسائلالشیعة ج1- ص 48؛ باب وجوب النیة فی العبادات و همچنین در همین کتاب ج 6باب وجوبها فی الصلاة و غیرها/تهذیبالأحکام-ج1-ص83 باب صفة الوضوء و الفرض منه/مستدرکالوسائل-ج1 -ص90 باب وجوب النیة فی العبادات.
3- سوره طه-آیه5
4- سوره فتح-آیه 10
5- سوره شوری-آیه 11
6- حکمتهای نهج البلاغه و الکافی، ج2، ص36
7- مغالطات، علی اصغر خندان، ص98
8- برای دیدن متن استفتاء و پاسخ های آن کلیک کنید؛ مشرق نیوز و نقد ابن عربی
9- صحیح مسلم، ج7،کتاب الشعر، ص48 و 49
10- الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج1،ص89، فصل1
الحق که ...