گزارش دیدار با فقیهی قابل

گزارش دیدار با فقیهی  قابل1


چند هفته­ی پیش فرصتی دست داد تا ضمن زیارت حرم حضرت رضا و اقامت دو روزه در مشهد، همراه دو نفر از دوستان2 -و البتّه به پیشنهاد و هماهنگی یکی از آن دو- قرار بود به دیدن فقیهی قابل برویم. آقای احمد قابل یکی از فقهای قابل و البتّه نواندیش حاضر هستند که سالیان سال در حوزه­ی مشهد و قم تحصیل کرده و بر مباحث حوزوی و به خصوص علوم فقه و اصول تسلّطی ارزنده دارند.ایشان که معمولا به شاگردی آیت الله منتظری معروف هستند و سال­ها در درس خارج ایشان شرکت می­کرده­اند، به گفته­ی خودشان در همین دیدار، اجازه­ی کتبی اجتهاد از آقای منتظری دریافت کرده­اند. سنّتی که از رسوم علمی حوزه بوده و در زمان ما، تقریبا منسوخ شده است.

در حدود چهار ساعتی که با ایشان در منزلشان به گفت­وگو نشستیم، -فارغ از درستی یا غلطی دیدگاه­های خاص این متفکر و عالِم دینی در حیطه­های دینی، فقهی، اجتماعی و سیاسی-، غرض دیدار فردی بود که به تکرار گفته­های پیشینیان بسنده نکرده و حداقل این دغدغه را داشته که به مبانی و منابع پذیرفته شده­ی حوزه­ی تخصّصی خودش، بازنگری کرده و سعی نماید به نکات جدیدی دست یابد که این دغدغه به خودی­خود نیکو و ارزشمند است، گرچه حاصل خیلی فوق­العاده­ای نداشته یا حاصلی از منظر ما ناصحیح داشته باشد.

لذا با اینکه همچنان برخی دیدگاه­های ایشان –به خصوص در زمینه­ی عزاداری- به نظرم نادرست می­رسد، ولی باز به صرف اینکه ایشان دغدغه­ی علمی در منابع، مبانی و نتایج مسائل دارد، مجالست ایشان را غنیمت شمرده و ارزشمند یافتم. آن­چه در پی می­آید، بخش­های مهمّی از این گفت­و­گو می­باشد.

پیش از ذکر نکات علمی، خوب است به برخی جزئیات قابل ملاحظه نیز اشاره کنم، اوّلا ایشان –وقتی ما به دیدارشان رفتیم.-، مدّتی بود که از زندان آزاد شده بودند و دلیل آن هم آراء و برخی فعالیت­های سیاسی ایشان همچون قصد سخنرانی در مجلس ترحیم آیت الله منتظری و... بوده است و البتّه این مرخّصی موقّت بود و گفتند حدود دو ماه بعد، باید به زندان برگردند تا حدود شش ماه باقی­مانده از حبس را سپری کنند. در ضمن صحبت اشاره داشتند که مدّت حضورشان در تاجیکستان از نظر آرامش مطالعاتی و علمی، خیلی خوب بوده گرچه از نظر امکانات اندک مشکلاتی بوده باشد، و اشاره داشتند که به دلیل بیماری و فوت مادرشان به ایران می­آیند و بعد که قصد بازگشت به آن­جا را داشتند، دیگر ممنوع­الخروج گشته و برگشت به آن­جا برایشان مقدور نمی­شود. امّا منزلی که ما رفتیم، آپارتمان کوچکی بود که گویا اجاره کرده بودند و به صورت موقّت در آن­جا ساکن بودند که آشپزخانه­ای اُپِن و دو اتاق داشت. هنگام ورود ما فقط خود ایشان و همسرشان –با حجاب چادر سنّتی(به دلیل نظرشان در باب حجاب که خواهد آمد، ذکر شد.)-، حضور داشتند. کمی بعد جوانی در زده و به گفت­و­گو ملحق شد که گویا از آشنایان آقای قابل بود. در طول مدّت حضور ما که با چای و شکلات و میوه پذیرائی شد، همسرشان در آشپزخانه این امور را محیّا کرده و خود ایشان آن­ها را از آشپزخانه به پذیرایی آورده و به ما تعارف می­کرد. و اواخر گفت­و­گو که اذان گفته شد، نماز هم در همان­جا به امامت ایشان خوانده شد. 


نقطه­نظرهایی کوتاه در حیطه­ی سیاست و اجتماع 

ابتدا صحبت با اشاره­ای به شرایط سیاسی-اجتماعی حاکم بر جامعه شروع شد که ایشان به وضع نامناسب اقتصادی، معیشتی و سیاسی اشاره­ای کردند و ضمن انتقاداتی، به ذکر این نکته پرداختند که اگر فشار معیشتی به طبقات محروم بیش از حد شده و اعتراضات به طبقه­ی محروم کشیده شود و این قشر به خشم آیند، دیگر قابل جلوگیری نخواهد بود و امر قابل کنترلی نیست؛ چنان­که تاثیر قشر محروم بر انقلاب سال 57 همین تجربه را نشان می­دهد. در ادامه اشاره­ای هم داشتند به محدودیت­هایی که برای ایشان إعمال شده از جمله عدم تجمّع بیش از –مثلا- پنج نفر، عدم سخنرانی، عدم امکان انتشار کتاب، مقاله، مصاحبه و... تا حدی که تنها ابزار موجود برای ارائه­ی دیدگاه­ها و حاصل تحقیقاتشان اینترنت است. و البتّه کمی تا قسمتی چنین محدودیت­های علمی، موجب ناراحتی است؛ در دنیای علم زمانی پویایی و رشد خواهد بود که همه­ی دیدگاه­ها امکان اظهار نظر و انتشار حاصلِ بررسی­هایشان را داشته باشند. بگذریم، این نکات به سرعت سپری شد تا این­که به مباحثی در حیطه­ی فقه و اصول رسیدیم و ایشان نکاتی را مطرح نمودند که خواهد آمد. 


نقطه نظرات و نکات قابل تامل در حیطه­ی فقه و اصول، و آسیب­شناسی روال رایج در این علوم 

در بخش عمده ی حضورمان در آنجا به سوالات در مورد مسائل فقهی و دیدگاه های خاص ایشان پرداخیتم و سوال می کردیم و ایشان جواب می دادند که نکات مهم تر مورد اشاره ی ایشان این موارد بود؛ 


الف: اگر بخواهیم با مقایسه­ای میان مبنای اصولی بسیاری از اهل اجتهاد با فتاوی فقهی خود ایشان، تطبیقی بکنیم و موراد عدم پایبندی آن­ها در فتوای فقهی به مبانی اصولی­شان را مشخّص کنیم؛ که مثلا در اصول مبنایی را پذیرفته باشند –قواعد اصول در فقه، مانند فرمول­های ریاضی در حساب عمل می­کند.- ولی در فقه، با قاعده­ای خلاف همان اصلِ اصولی مورد پذیرش خود، فتوایی داده اند، یک جلد کتاب می­شود. و برای این مسئله مثالی زده و گفتند: دو دیدگاه مختلف در بحثی از اصول داریم بنام­های: اصل کلامی «اصالة الإباحه­ی عقلیه» و اصل «اصالة الحظر عقلی»، که دو مبنای مختلف –و حتّی متضاد- اصولی برای استنباط احکام فقهی محسوب می­گردند.

نگرش اوّل می­گوید: در نسبت ما با جهان، اصل بر حلال و مباح بودن هر چیز برای انسان است و اصل بر این است که انسان حق تصرف در هر چیز را دارد، مگر آن­چه که استثنا شده و دلیلی بر حرمت آن وجود شده باشد.

در مقابل دیدگاه دوم است که می­گوید: نخیر، اصل بر حرمت، پرهیز و عدم تصرف در هر چیز است، مگر مواردی که استثناء شده و دلیلی بر حلال و مباح بودنش وجود داشته باشد. در این­جا اصل بر عدم استفاده و تصرف است مگر در مواردی که در دین، حلال شده باشد.

و اشاره کردند که اکثر فقهای شیعه به قاعده­ی اوّل یعنی اصالة الإباحة قائل بوده­اند، ولی در مواردی از فتوای فقهی خود که دلیل قطعی بر حرمت یا پرهیز از چیزی وجود ندارد، می­گویند با اینکه دلیل قطعی در منع نداریم، ولی شما احتیاطا انجام ندهید. 


ب: نکته­ی دیگری که در آسیب­شناسی مشی فقهی و اصولی رایج مطرح کردند این­که؛ متاسفانه بسیاری از مجتهدین بنا بر «روایت­خوانی» ندارند؛ پس در بررسی­ها، اظهارنظرها و فتواها به یکی دو کتاب مثل وسائل­الشیعه اکتفا می­کنند که اگر حجم روایات آن چند کتاب را –با حذف روایات تکراری که در ابواب مختلف تکرار شده- حساب کنیم، مثلا یک دهم کل روایات ما هم نمی­شود. به علاوه از روایات مختص منابع اهل سنت نیز غفلت می­شود، درحالی­که بعضی روایات فقط در منافع اهل تسنّن نقل شده و در عین حال صحیح هم هست. به نظرم حالا که سخن از بی­توجّهی یا دست کم، کم­توجّهی نسبت به منابع اهل سنّت مطرح شد، خوب باشد که عبارت و نکته­ی جالبی را از شهید مطهری نقل کنم؛ «کسانى که در مکتب مرحوم آیة اللَّه بروجردى پرورش یافته‏اند، مى‏دانند که مراجعه به کتب اهل سنت براى فهم و درک و تأیید مثبت یا منفى احادیث ما فوق­العاده مفید بلکه لازم است. ایشان مى‏فرمودند: از وقتى که عدّه‏اى پیدا شدند و فقه و حدیث ما را که در جوّى پیدا شده که فقه و حدیث آن­ها به هر حال وجود داشته جدا کردند، فقه را منحرف کردند. به علاوه در باب حجّیت خبر واحد، آنچه مناط است، وثوق است نه مذهب. روایت سنّى لااقل مؤیّد مى‏تواند باشد. به علاوه سیره اصحاب در فقه و تفسیر همیشه بر همین بوده است. کتب شیخ و علامه پر است از نقل اقوال فقهى اهل سنّت. تفسیر مجمع البیان بیش­تر، نقل اقوال آن­ها و احادیث آن­هاست و کم­تر حدیث شیعه است. تفسیر المیزان در همه جا روایات اهل سنّت را ذکر مى‏کند».4 در ادامه آقای قابل اشاره کردند که خودشان از سال 68 تا به حال، بنا بر روایت­خوانی داشته­اند و به صورت منظّم و سیر مشخّص روایات را می­خوانده­اند، و اینک تقریبا منبع و روایتی نمانده که حداقل یک بار آن را از نظر نگذرانده باشند. 


ج: در بخشی از کلام، به نظرِ معروف ایشان اشاره کردیم که ایشان قائل­اند که پوشاندن سر و گردن به معنای متعارف فقهی، مستحب شرعی بوده و واجب نیست، که درباره­ی آن این­طور توضیح دادند که این نظر ایشان چند سال پیش بر خلاف میل خودشان، ناخواسته توسّط کسی منتشر می­شود و تاکید داشتند که به دلایلی تمایل نداشتند در زمان حاضر این دیدگاه منتشر شود، ولی ناخواسته منتشر شد و بعد از آن بعضی افراد غیر متخصص با بیان تمسخر آمیز، ایشان را نقد کرده و از آن جمله مثلا گفته­اند: «کشف حجاب رضاخان، شرعی شد.»، گفتند که آن زمان در خلال یک سخنرانی در حسینیّه­ی ارشاد، گفتم: با هر یک از اهل علم در هر جایی از جمله قم، تهران، مشهد و...، آمادگی بحث و اثبات دیدگاه خود را دارم، ولی غیر متخصصین گزافه­گویی نکنند. و بعد کمی در مورد مبانی این دیدگاه و روایات و اخبار مورد استنادشان در این زمینه و اعتبار حدیثی آن­ها –از جمله از نظر رجال و مصادر آن- صحبت کردند و روایاتی در تایید این دیدگاه و تعارض با دیگر روایات این باب، نقل کردند.5 ضمنا اشاره داشتند که استادشان آیت الله منتظری با این نظر ایشان موافق نبوده و یک بار گویا آقای منتظری به ایشان در مورد صحیح نبودن این نظر اشاره­ای می­کند، که ایشان به آقای منتظری می­گوید: شما با شناختی که از من دارید، ممکن است بدون تحقیق و دلیل سخنی گفته باشم؟ و گویا ایشان می­گوید: خیر. 

در آخر این نکته، نکته ای را بیان کنم که پیش از این اشاره ای به آن کردم. این که همسر خود آقای قابل با پوشش چادر سنتی حضور داشتند. این نکته را برای این گفتم که به دو مطلب بپردازم: اولا عده ای به خاطر این نظر علمی ایشان، گاهی می گویند آقای قابل بی بند و بار است و در حال ترویج بی بند و باری است! خواستم بدانند که فضای زندگی خود ایشان چگونه است. ثانیا اگر فردی شخصا به فایده و لزوم پوشش دینی رسید، و برای خودش و خانواده اش پسندید، ولی در عین حال از نظر علمی به عدم وجوبش رسید یا اینکه قائل به وجوبش هم بود، ولی با اجبار همگانی آن در جامعه مخالف بود، دچار تناقضی نشده است. 


د: در بخشی به عدم قطعیت مصادر فتاوی اشاره شد از جمله مباحث حقوق بانوان همچون منع خانم­ها از این­که بتوانند متصدّی مرجعیّت یا قضاوت بشوند و...، که در این­باره گفتند: اکثر این فتاوی از جمله فتاوی حاکی از محدودیت خانم­ها در ابواب مختلف فقهی را آقایانِ فقها، غالباً با استفاده از و مبتنی بر دو روایت به نام­های «مقبوله­ی عمر بن حنظله» و «مشهوره­ی ابی خدیجه» استنباط می­کنند، در حالی که مقبولیت و شهرت دلیل کافی بر ترجیح یک خبر یا یک فتوا نیست؛ و خود این دو روایت، اوّلی خبری بوده است که مقبول اکثر فقها واقع شده و به مقبوله شهرت یافته و دومی از آن­جا که در تاریخ و میان فقها مشهور بوده، به این اعتبار ملاک فتوا واقع شده است. 

به تناسبِ موضوع، اشاره­ای هم به اِشکال دیگر در مورد حقوق خانم­ها در فقه کردند در این باب که؛ جدایی زن و شوهر به حصر عقلی از سه حال خارج نیست:

1-مرد بخواهد از زن جدا شود.

2-هر دو با توافق بخواهند از هم جدا شوند.

3-زن بخواهد از مرد جدا شود در غیر موارد جاری مثل اعتیاد و مشکل روانی و.... بل در حالت عادی.

و هر سه نوع جدایی هم در دین ما و روایات معتبر شمرده شده، برایش نام­گذاری شده و برای هر کدام احکامی صادر گشته که به ترتیب نام آن­ها: «طلاق، مُبارات، خُلع» است، و این­که اگر طلاق بود مرد باید مهریه را کامل بدهد و تا پایان عده مکان زندگی و خرج زن را تامین کند و یا مثلا در خُلع، -اگر درست یادم باشد.-، چون زن طالب جدایی است حق مطالبه­ی همه­ی مهریه را ندارد.

اما جالب است که فقها عموماً حالت خُلع را که حقّ عقلی و شرعی زن برای جدایی است، نادیده گرفته یا محدود می­شمارند. البته باز عرض می­شود این در غیر موارد حق طلاق خانم­هاست که الان هم جاری است برای مسائلی مثل معتادی شوهر و... . این حق طلاق خانم­ها، حقّ طلاقی است مثل حق طلاق مرد که خودش بخواهد بدون دلیل­های متعارف، جدا شود.6 


ه: در ادامه اشاره­ای داشتند که گویا تصمیم دارند یا شروع کرده­اند به نوشتن دو کتاب یکی بنام مبانی شریعت که مبانی اصولی و فقهی را از منظر مورد قبول خود توضیح دهند و یکی هم کتابی در مورد بررسی حکم سنگسار و شرایط و دخالت زمان در اجرای آن و اصل بودن و نبودن و حدودش که گویا گفتند این کتاب اخیر را به توصیه­ی آقای کدیور می­نویسند.7 


ط: اما از همه جالب تر روایتی بود که ایشان ضمن نقل خاطره­ای بیان کردند. گفتند یک بار چند سال پیش، دکتر سروش آمده بود به مشهد و در جلسه­ای که توسط یک دوست مشترک برقرار بوده، آقای قابل را هم دعوت می­کند و در آن­جا آقای قابل به دکتر سروش می­گویند که این مطالبی که در حیطه­ی روشنفکری دینی بیان می­کنید، چرا پیش و بیش از این­که به متفکران غربی استناد کنید، به مصادر دینی خودمان ارجاع نمی­دهید؟ و در همان جلسه، برایشان به عنوان نمونه روایتی نقل می­کنند که در ادامه خواهد آمد و دکتر سروش بسیار خوششان آمده و متن و منبع روایت را از آقای قابل می­خواهند. امّا متن روایت از این قرار است: «اذا خلّی عنان العقل و لم یحبس علی هوی نفس او عادة دین او عصبیّة لسلف ، ورد بصاحبه علی النّجاة» 

ترجمه: اگر افسار و زمام عقل از (هر یک از سه عاملِ) هوای نفس یا عادت دین یا تعصّب بر (نظر و عمل) گذشتگان آزاد شود، صاحبش را به سرمنزل نجات می رساند.



یادداشت­ها و منابع؛ 


1-این گفت­و­گو در حوالی 10 آبان 1390 انجام شده و گزارش اوّلیه­ی آن هم مدّتی بعد در نیمه­ی دوم همان ماه آبان نگاشته شد. امّا لازم به ذکر است که به دلیل عدم ضبط این گفت­وگو و این­که بنده بعد از برگشت به تهران آن را مکتوب کردم، احتمال خطا یا عدم دقّت در برخی جزئیات هست، ولی سعی شده تا حدّ ممکن مطالب دقیق باشد یا حداقل قریب به مضمون نگارش یابد. در برخی از نکاتی که شک بود با یکی از دوستان حاضر در گفت­وگو هم مشورت شد تا مطلب دقیق­تر ثبت گردد. امّا این نکته هم فراموش نشود؛ اینک که این گزارش، ویرایش شده و منتشر می­شود، آقای احمد قابل مدّتی است که این دنیا را ترک کرده و به رحمت الهی رفته­اند. 

2-سیّد امیر سادات موسوی و مرحوم سعید ماستری فراهانی. 

3-برای آگاهی تفصیلی از این دو رویکرد و اشکال بِنائی که از این جهت بر برخی فقها وارد است، به کتاب «مبانی شریعت» از آقای احمد قابل که اخیرا با ویرستاری علمی آقای محسن کدیور در اینترنت منتشر شده، رجوع کنید. 

4-مجموعه‏آثار، مرتضی مطهرى، نشر صدرا، ج‏19، ص 576 

5-برای آشنایی تفصیلی با این نظر خاصّ ایشان، به مقاله­ای با عنوان «حجاب در اسلام» که در زمان سکونت در تاجیکستان نوشته شده، رجوع کنید. 

6- ممکن است برخی دوستان در این مورد به نظرشان برسد که مبحث «خُلع» که در کتب فقهی هست و بحث می­شود، مشکل کجاست؟ در همین باب آقای قابل در سمیناری به نام «زنان موانع و فرصت­ها» که توسط انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار شده بود، می­گوید: «الان در مورد طلاق، اگر زنی متقاضی جدایی باشد مرد حق دارد طلاق ندهد و چون زن در خانه او نیست نفقه هم نمی­دهد، مگر اینکه زن ثابت کند مرد به او ظلم می کند که در این صورت با مراجعه به حاکم، از او می­خواهد طلاق بگیرد. درحالی­که در متون اسلامی این­طور نیست وهمان بحث خُلع پیش می­آید که زن اگر ناراضی بود، حتی اگر در شهر دیگری باشد، می­تواند به حاکم مراجعه کند و ادعا کند که مهرم را می­بخشم و از زندگی او کنار می­روم و خود این حرف، طلاق است و در متن روایت هست که به محض این­که زن این حرف را زد، طلاق داده شده و از حالا به بعد فقط باید مهر را بدهد. به محض این­که این کار را کرد، مالک نفس خودش است و کسی حق تسلط بر او را ندارد. روایتی به این صراحت حق خلع را به زن می­دهد». روشن است که بحث بر سر این است که خُلع هم عملاً وابسته به میل و خواست مرد گشته و عملاً تفاوتی با طلاق زن توسّط مرد ندارد جز اینکه زن درخواست جدایی می­دهد و مرد اگر خواست، او را طلاق می­دهد. در حالی که خُلع از نگاه آقای قابل، نیازمند خواست شوهر نبوده و زن می­تواند با رجوع به حاکم و البتّه پرداخت مهریه -یا عوضِ معادل یا بیش­تر از مهریه-، از همسرش جدا شود. 

7- لازم به ذکر است؛ اینک که جناب آقای قابل به رحمت خدا رفته­اند، آثار ایشان در چند مجلّد به صورت مجموعه آثار توسّط آقای محسن کدیور آماده و به صورت کتاب الکترونیکی ارائه می­کنند که تا به حال کتاب «مبانی شریعت» آقای قابل منتشر شده، گویا کتاب دیگری هم با عنوان «شریعت عقلانی» نگاشته شده که در حال تصحیح بوده و منتشر خواهد شد. 

8- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص343، روایت شماره­ی  950 

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد